سفر به مقصد ثروت | مروری بر کتاب نفوس مرده
میگویند سفر وسیله شناخت است، هم شناخت خود هم شناخت دیگران. در خلال سفر انسان با موقعیتهایی مواجه میشود که تا بحال تجربه نکرده است و واکنشهای آدمی در چنین موقعیتهایی نماینده خصلتهای درونی او هستند. برخورد دیگران با مسافر هم میتواند نشاندهنده خصلت عمومی اهالی یک سرزمین باشد چرا که مسافر کسی نیست که ما با او هر از چند مدت یک بار برخورد داشته باشیم و مجبور شویم مراقب رفتارمان باشیم. خیلی از تحولات روحی هم در طول سفر اتفاق میفتند و این بستگی به نوع مقصدی دارد که آدمی برای خود تعیین کرده است. ممکن است یک نفر از سفر خویش در جهت اهداف عرفانی بهره بگیرد و خود را به خود یا مردم خود یا خدای خود نزدیک کند. حالا تصور کنید سفری به مقصد ثروت آغاز کردهاید ثروتی که از کوتاهترین مسیر میتوانید به چنگش بیاورید! تا چه اندازه برای این سفر هزینه میدهید و حاضرید چه چیزهایی را در مسیرش فدا کنید؟ چگونه از موانع عبور میکنید؟ چقدر قادر هستید آدمها را با خود همراه کنید؟ نفوس مرده هم ماجرای سفری به مقصد ثروت است، ثروتی که از داد و ستد کالایی بسیار غیرعادی به دست میآید.
با مرور این کتاب همراه چیکتاب باشید.
فهرست مطالب
نیکولای گوگول، نویسنده نفوس مرده
نیکلای واسیلیویچ گوگول در ۳۱ مارس ۱۸۰۹ در سوروچینسی واقع در اوکراین کنونی و یک خانواده با وضع مالی متوسط متولد شد. پدرش نمایشنامهنویس و طنز پرداز بود و نیکلای از همان کودکی علاقه شدیدی به نمایشنامههای اوکراینی زبان، پیدا کرد. او در بین هم سن و سالانش محبوبیت چندانی نداشت و از همین رو اضطراب بسیاری را متحمل میشد و به همین دلیل نقل است که همیشه از زنان دوری میجست. اعتقادات عمیق مذهبی او منجر شد که احساس گناهی واهی در وجودش شکل بگیرد و احساس کند آنچه در نفوس مرده نوشته است تحت تاثیر القائات شیطانی بوده و در نتیجه بخش اعظمی از آن را سوزاند. در جایی دیگر نقل کردهاند که به دنبال این قضیه و توصیه یک کشیش سه روز روزه گرفت و در اثر ممانعت از خوردن و آشامیدن بدنش به ضعف بدی دچار شد و در کمال تاسف در ۴۲ سالگی فقدان خود را به جامعه روسیه و ادبیات جهان تحمیل کرد.
گوگول تعداد زیادی داستان کوتاه در کارنامه خود دارد مثل داستان دماغ که کافکا در داستان مسخ خود از آن تاثیر گرفت و داستان شنل که به عنوان اثری جاودان از آن یاد میشود. او در نمایشنامهنویسی نیز دستی بر آتش داشت و با نوشتن نمایشنامه بازرس نظر بقیه را نسبت به خود تغییر داد و او را به عنوان نویسندهای جدی پذیرفتند. از کتابهای او میتوان به نفوس مرده، تاراس بولبا و کتاب یادداشتهای یک دیوانه که مجموعه چند داستان کوتاه از اوست اشاره کرد. بلینسکی منتقد معروف روس به او لقب پدر نثر روسیه را داد و ولادیمیر ناباکوف از او به عنوان برجستهترین نویسندهای که روسیه تا به حال به خود دیده یاد میکرد.
نفوس مرده
وقتی در سال ۱۸۴۲ بخش اول این رمان منتشر شد الکساندر هرتسن، فیلسوف بزرگ روس گفت: گوگول با این رمان لرزه به سراسر روسیه انداخت. در واقع هم همینطور بود. گوگول بنیانگذار رئالیسم انتقادی در ادبیات روسیه است که پیروان بسیاری همچون داستایفسکی، تولستوی، تورگنیف و … دارد. تورگنیف که از آثارش رودین و پدر و پسران شباهت بسیاری به نفوس مرده دارند در وصف خود و نویسندگان هم نسلش گفت: همه ما از زیر «شنل» گوگول بیرون آمدهایم.
گوگول در این رمان از زاویهدید دانای کل دو گروه از جامعه را با عبارت نفوس مرده مورد هدف قرار داده است. یک رعایای زر خرید مرده و دیگری سرمایهداران زنده که به پوچی رسیدهاند و قادرند پستترین اعمال را مرتکب شوند و قضاوت را به مخاطب سپرده است که کدام نفوس واقعا مردهاند! ایدهاش را هم پوشکین در سرش انداخت و او پس از پرداخت بسیار تصمیم گرفت یک اثر سه جلدی که با کمدی الهی دانته همانندی میکند به رشته تحریر درآورد. صد افسوس که جلد سوم اصلا نوشته نشد و از جلد دوم هم فقط پنج فصل از سوخته شدن به دست خود نویسنده جان سالم به در بردند. از این اثر یک نمایشنامه اقتباسی توسط میخائیل بولگاکف نوشته شده و در سال ۱۹۸۴یک سریال در تلویزیون شوروی سابق هم بر اساسش ساخته شده است.
از این کتاب چندین ترجمه در بازار کتاب ایران موجود است. نخستین بار در سال ۱۳۷۰ توسط فریدون مجلسی ترجمه و در نشر رسانه منتشر شد و حالا همین ترجمه در اختیار نشر نیلوفر است. بعدتر توسط کاظم انصاری ترجمه و نشر اندیشه آن را منتشر کرد و حالا همین ترجمه کاظم انصاری به نشر فرهنگ معاصر سپرده شده که با ویرایش جدید منتشر میشود. ترجمه پرویز شهدی نیز از فرانسه به فارسی است و در انتشارات مجید منتشر شده است. متاسفانه این کتاب ترجمه از روسی ندارد. در دسترسترین ترجمه، همان نشر فرهنگ معاصر است.
ماجرا در نفوس مرده از چه قرار است؟
داستان با توصیف کالسکه چیچیکوف، شخصیت اصلی رمان شروع میشود از آن کالسکههایی که معمولا افراد مجرد یا بازنشسته و در کل آدمهایی با سطح اجتماعی متوسط استفاده میکنند. چیچیکوف با چنین مرکبی وارد شهری میشود و بدون فوت وقت به سراغ زمینداران آن شهر میرود تا رعایای آنان را بخرد، البته رعایای مرده!
در زمان تزار گودونوف قانونی وضع شده بود که به موجب آن رعایای شبه برده جزو مایملک زمینداران و سرمایهداران محسوب میشدند و مالیاتشان حتی بعد از مرگ هم تا موعد سرشماری بر دوش ملاکان بود. چیچیکوف از همین قضیه استفاده میکند تا ملاکان را راضی کند و بار مالیات رعایای مرده را از دوش آنان را بردارد. او خیلی زود محبوبیت زیادی پیدا میکند اما آنقدر کالای مورد نظر او غیرعادی است که اهالی را به شک بیندازد. با این حال او متوقف نمیشود و سفر خود به سراسر روسیه را ادامه میدهد و تا میتواند نفوس مرده را میخرد اما هدف او از این کار چیست؟ چه منفعتی در این کار برای خود دیده است؟
روسیه گوگول
گوگول در پایان جلد اول نوشته است “روسیه من! پاسخ بده که تو به کجا میروی؟ اما چرا پاسخی نمیشنوم. آهنگ سحرانگیزی از زنگولهها برمیخیزد. ابرها به هزاران پاره متلاشی شده میغرد و چون طوفانی از باد در میآید هر چه روی زمین است از کنار تو پرواز میکند زیرا تو از تمام جهان پیشتر میتازی و بر دیگران سبقت میجویی. عاقبت روزی تمام ملل و دول جهان از سر راه تو برمیخیزند و راه را به تو میسپارند و از تو نگراناند.“این جملات اوج طعنه و کنایه گوگول خطاب به هموطنانش است که موج مدرنیته آنان را با خود برده و چیزی به غرق شدنشان باقی نمانده است. او به عنوان یک نویسنده در کمال هنرمندی از حق انتقاد خویش استفاده نموده و هیچ کدام از اقشار جامعهاش از تیغ تیز انتقاد او جان سالم به در نبردهاند. نویسندگان قرن نوزدهم روسیه و در رأسشان گوگول حق سنگینی بر دوش مردم روسیه دارند چرا که شاید بدون انتقادات صریح آنان چیزی از هویتشان باقی نمیماند و چه بسا زبان رسمیشان هم فرانسوی میشد. گوگول در نفوس مرده دوران گذار روسیه از سنت به مدرنیته و شتاب بسیار زیادش در این مسیر را از نزدیکترین فاصله به مردم ترسیم کرده است. بی تعارف بگویم روسیه متعلق به گوگول و دیگر نویسندگان هم نسل اوست فارغ از مکانی که در آن سر به بالین مرگ گذاشته باشند. رسوخ این رمان در قلب روسیه تا به حدی است که بعد از گذشت این همه سال هنوز هم مردم روسیه اگر کسی را با اخلاقیات مشابه شخصیتهای این داستان ببینند او را با نام همان شخصیت خطاب میکنند. مثلا مانیلوف بسیار سادهلوح بود و سریع اسیر چاپلوسی میشد یا نازدریف با اینکه خوشتیپ بود اما دروغگو بود و به همه تهمت میزد و… .
در نهایت اینکه…
نفوس مرده همانند یک موزه مردمشناسی است که هرازگاهی آدم دوست دارد در آن قدم بزند و تصویر ذهنیاش از اهالی روسیه پیش از انقلاب را واضحتر کند بنابراین پیشنهاد من این است که کتاب را در کتابخانه داشته باشید علاوه بر این، تعداد کسانی که با ذوق از چندمین بار مطالعه کردن این کتاب سخن گفتهاند هم قابل توجه است. خواندن این رمان را نه فقط به علاقهمندان ادبیات روسیه بلکه به تمام کسانی که دلشان لک زده برای یک رمان دغدغهمند که شخصیتهایش فراتر از زمان و مکان قابل تصور باشند، توصیه میکنم.