مرور کتابمقالاتهمه

۶۴ پرتره از رنج | مروری بر کتاب حوض خون

«گفتم “بسم‌الله” و برعکس حال درونم، با لبخند نشستم لب حوض. امّا نفهمیدم کی صدای هق‌هق گریه‌ام بلند شد! آب سرخ از لبهٔ حوض و زیر پایمان سرریز می‌کرد…» حوض خون. همین دوکلمه و همهٔ زنانی که یک‌به‌یک پایش می‌نشینند و دست به آب سرخش می‌برند و نوبه‌نو رخت و پتو و ملافه چنگ می‌زنند. خون لباس‌‌ها را به آب اشک‌هاشان می‌شویند، رنجِ آخرین جانی را که در آن‌ها نفس کشیده به سینه می‌کشند و امانتِ برادرِ رفته را طیّب‌ و طاهر، بر قامت برادرِ مانده می‌پوشانند. این تمامِ حوض خون است. برای آشنایی بیشتر با کتاب حوض خون، ادامه‌ی این مقاله‌ی چی کتاب را بخوانید.


معرفی داستان کتاب حوض خون

حوض خون مجموعه روایات مستندی است که از زبان زنانی اندیمشکی روایت می‌شود، و از آن میان، زنانی که سال‌های جنگ را در اندیمشک به چشمْ دیده و آن را زیسته‌اند، و باز از آن میان، زنانی که هریک به نحوی سروکارشان با رخت‌شوی‌خانهٔ بیمارستان شهید کلانتری افتاده است. سال‌ها لباس مجروحین و شهدا را شسته‌اند و پتو‌ها و ملافه‌های خونین و خاکی‌شان را در سرد و گرم هوا چنگ زده‌اند و حالا پس از مدّت‌ها به روایت تجربیاتی نشسته‌اند که شاید اگر توجّه نویسندهٔ کتاب را برنمی‌انگیخت، بیم آن می‌رفت که برای همیشه در سکوتِ این‌روزهای بنای رخت‌شوی‌خانه رها شود.

حوض خون در کلّیت خود محلّ تلاقی دو کلیدواژهٔ مهم است: زن و جنگ. زن حوض خون درحالی که بار سنگینی از مسئولیت‌ها را به دوش می‌کشد، متعهّدانه زیر آتش موشک و خمپاره به حیاتش ادامه می‌دهد و تا آنجا که در توانش هست در حیات دیگر هم‌وطنانش نیز اثر مثبت می‌گذارد. او درحقیقت تصویر دیگرگونی از زن جنگ‌زده در باورمان می‌سازد. زن هوشیار و آگاهی که شجاعت و استقامتش تماماً بر ایمانی اصیل تکیه می‌زند. او می‌داند از حیاتش چه می‌خواهد، و این‌گونه است که هرگز راهش را گم نمی‌کند و جسورانه پیش می‌رود، خواه در گیجی و گنگیِ جنگ باشد، و خواه در ثباتِ صلح.


روایتی زنانه‌نگر

کتاب حوض خون اوّلین و تا امروز تنها اثر نویسندهٔ جوان و خوزستانی، فاطمه‌سادات میرعالی است که به همّت او و جمعی دیگر از پژوهشگران در واحد تاریخ شفاهیِ دفتر مطالعات جبههٔ فرهنگی انقلاب اسلامی، گردآوری و به‌واسطهٔ انتشارات راه‌یار منتشر شده است. میرعالی آنچنان که خود در مقدّمه کتاب اشاره می‌کند، بیشتر حکم پژوهش‌گر و تدوین‌گر را برای اثرش دارد و تمام تلاشش بر این بوده که آنچه در کتاب ذکر می‌شود به اصل روایت‌ها نزدیک باشد. کتاب در ۴۳۶ صفحه، ۶۴ روایت از ۶۴ زن را آورده و صفحات بعدی‌اش را نیز به عکس‌های مرتبط با اشخاص و مکان‌ها و روایت‌ها اختصاص داده است.

حوض خون، روایتی زنانه‌نگر است که از میان موارد بسیارِ فعالیت‌های زنان در جنگ، دست بر موضوع بکر و کمتر شنیده‌شده‌ای گذاشته. کتابی بر پایهٔ تاریخ شفاهی که بیش از آنکه از منظر ادبی اهمیت داشته باشد، از نظرگاه تاریخی ارزشمند است.


نقد کتاب حوض خون

در نقد حوض خون می‌توان گفت اگرچه دستکاری و تدوین اندک کتاب، انتخابی آگاهانه از سوی نویسنده بوده، وجود شباهت‌های فراوان میان روایت‌ها، نیاز به دخل و تصرّفِ انسجام‌بخشِ نویسنده را بیشتر می‌کند. ما با تعداد زیادی روایت روبه‌رو هستیم که همگی از زبان زنان‌اند و همگی در اندیمشک رقم می‌خورند، همه‌شان تصویرگر سال‌های دفاع مقدّس‌اند، و نهایتاً تمامشان گرد یک نقطهٔ مرکزی می‌گردند که همان رختشوی‌خانهٔ بیمارستان شهید کلانتری است. بنابراین وجود شباهت‌ میان سخنان راویان و نقاط مشترک فراوان در روایت‌هایشان امری بس محتمل و البته بدیهی است، امّا آنچه مانع از تکرار مکرّرات می‌شود هنر گردآورندهٔ اثر است که بتواند علاوه بر حفظ عمدهٔ محتوای روایت‌ها، هر تجربه را ویژه و منحصربه‌فرد نشان دهد تا علاوه بر دورکردن اثر از خطر حشو، بر بار ادبی کتابش بیافزاید. چه در حقیقت یکی از وظایف تدوین‌گر تاریخ شفاهی در مستندنگاری توجّه به همین نکته است که با تدوین مناسب از بازگویی موارد تکراری پرهیز کند.


حواشی کتاب حوض خون

اگرچه محتوای خاص کتاب حوض خون، به‌خودی‌خود توجّه مخاطبان بسیاری را به خود جلب کرد، پس از نگارش تقریظ رهبری بر آن در مهرماه ۱۴۰۰، نگاه‌های بیشتری به سمتش رفت. نام رختشوی‌خانهٔ بیمارستان شهید کلانتری بر سر زبان‌ها افتاد و از روایت‌های تا پیش از آن مهجورماندهٔ کتاب بیش از پیش سخن به میان آمد، تا جایی که زمزمه‌ها خبر از تصمیم ساخت فیلمی سینمایی بر اساس حوض خون می‌داد. تصمیمی که البته امید می‌رود مانند بی‌شمار تصمیم‌های آنی و هیجانی، تنها در نطفه باقی نماند.


این کتاب را چه کسانی بخوانند؟

این کتاب ترسیم ۶۴ پرتره از رنج‌ است، امّا رنجی که به پشتوانهٔ معنا تاب‌آورده می‌شود. معنایی که با آرمانی متعالی گره می‌خورد و به تمام مصائب و سختی‌ها جلوه‌ای درخشان می‌بخشد. اگرچه کتاب، سراسر داغ و درد است و پیوسته بوی خون از حوض رخت‌ها به شامّه‌مان می‌رسد، گمانم هرکس که اسم «دفاع مقدّس» به گوشش خورده باشد، باید آن را بخواند، تا یقین کند جنگ چهره‌های دیگری هم دارد، که گاهی آن‌قدر غریب‌اند که ممکن است تا سال‌ها و یا حتّی برای همیشه در پرده بمانند، چهره‌هایی که هیچ شباهتی به روی دهشتناک جنگ ندارند، چهره‌هایی متعهّدانه، شرافتمند، به دور از بزرگنمایی و بوق‌و‌کرنا، و به غایت انسانی.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا