پیشنهاد مامرور کتابمقالات

و در پایان، مجموعِ صفر | مروری بر کتاب پایان تنهایی اثر بندیکت ولس

در طول تاریخ انسان‌های زیادی تلاش کرده‌اند که کل فرایند زندگی را به یک بازی تشبیه کنند. هرکس بنا به فرهنگی که درآن زیسته است، بازی متفاوتی را برای شباهت دادن عناصر زندگی خود به آن انتخاب کرده است. برخی‌ها معتقدند زندگی بازی شطرنج است، دیگران آن را مثل بازی مافیا می‌دانند و گروهی آن را مجموع صفر. بازی‌ای که در آن نهایتاً تمام دارایی انسان به نقطه صفر می‌رسد. «پایان تنهایی» حکایت از دست دادن، به دست آوردن و نهایتا رسیدن به نقطه صفر است. با مرور کتاب پایان تنهایی همراه چی‌کتاب باشید.

داستان کتاب

کتاب با واگویه‌های ناهشیارانه و درهم مردی آغاز می‌شود که در بیمارستان بستری‌ست. مرد نگاه به آفتاب و سپس به خودش می‌اندازد و درد عمیقی را درتمام تنَش احساس می‌کند. بعد می‌بیند که تمام استخوان‌های دست و پایش گچ گرفته شده و هیچ توانی برای حرکت ندارد. مرد دستپاچه و سرگردان پرستار را صدا می‌زند و وقتی از او درباه شرایطش می‌پرسد، جواب می‌دهد که او بعد از ده روز ماندن درحالت کما، تازه به زندگی بازگشته است. جواب پرستار، مانند پتکی برسر ژول مورو، مرد نسبتاً جوان روی تخت کوبیده می‌شود و باعث می‌شود که او به خاطرات گذشته‌اش بازگردد. جایی که بزرگترین ضربه‌های روحی زندگی‌اش از آنجا آغاز می‌شود.

ژول، داستان زندگی‌اش را از هفت سالگی بازگو می‌کند. او آخرین فرزند خانواده‌ای پنج نفره است و علاقه‌مند به عکاسی. شاید این باعث می‌شود ما وقایع این رمان را از لنز نگاه ژول ببینیم. او همراه خواهر و برادرش روی صندلی عقب ماشین نشسته و نظاره‌گر بحث و کشمکش میان آن‌هاست. او که پسر خیال‌بافی‌ست، به پدرش و شمایل جوانی او در آینه نگاه می‌کند و به این فکر می‌کند که سال‌های جوانیش شبیه پدرش می‌شود یا مادرش. آن‌ها خانوادگی راهی فرانسه هستند تا تعطیلات را کنار مادربزرگش بگذرانند. این کامل‌ترین و بی‌نقص‌ترین تصویری است که ژول از خانواده‌اش دارد.

این تصویر در سال‌های بعد کم‌کم تیره و تار می‌شود؛ دوران میان‌سالی زودتر از آنچه فکر می‌کرد به سراغ پدرش می‌آید و هرروز از شباهت زیبایی مادرش به آدری هپبورن کاسته می‌شود. حالا ژول می‌بیند که دعواهای خواهر و برادرش به خسارت‌های گوناگونی بدل می‌شود. اما همه این تغییرات کوچک، انگار مقدمه‌ای برای یک تغییر بزرگَند که زندگی این خانواده را تا همیشه دستخوش تغییر می‌کند. پدر و مادر ژول درمیان آشفتگی‌های زندگی‌شان، تصمیم به یک سفر دونفره می‌گیرند. سفری که درمیانه راه، هردو طی تصادفی دلخراش کشته می‌شوند. این حادثه نخ تسبیح خانواده مورو را چنان پاره می‌کند که فرزندانشان تا سال‌های سال از داشتن یک زندگی عادی محروم می‌شوند و سرنوشت متفاوتی پیدا می‌کنند.

پایان تنهایی داستان سایه‌‌ای است که سوگ والدین روی زندگی فرزندان‌شان می‌اندازد و اینکه چطور ردپای فقدان‌های عمیقی را برروح آن‌ها به یادگار می‌گذارد. ما همراه ژول، آخرین فرزند خانواده مورو به آینده سفر می‌کنیم تا بدانیم که می‌شود وقایع گذشته و آثار آن را جبران کرد یا نه.

بررسی کتاب پایان تنهایی

نظاره‌گر مرگ کسی بودن، تجربه‌ای‌ست که اغلب انسان‌ها در طول زندگی خود بارها با آن مواجه می‌شوند. این مسئله به دلیل برخورداری از ظرفیت‌های دراماتیک و روایی، همواره جز موضوعات مورد علاقه نویسندگان است. اینکه میل درونی شدید انسان‌ها به تغییر شرایط را به تصویر بکشند؛ آن‌ هم زمانی که در زندگی خود با یکی از شدیدترین جبرها، یعنی سوگ و از دست دادن دیگران رودررو هستند. این موقعیت، باوجود اینکه رخداد مشترک زندگی همه آدم‌هاست، اما در هردوران و درسرنوشت هرکسی به طور متمایزی رخ می‌دهد. آنقدر که جایی نوشته‌اند: سوگواری هر انسان، مانند اثر انگشتش با دیگری متفاوت است. علاوه برایجاد موقعیت‌های داستانی که سوگ ایجاد می‌کند، بار روانی داستان‌ها و کمکی که خواندن و حتی نوشتن‌شان در پذیرش این اتفاق تلخ دارد، علت دیگری است که نویسندگان را به پرداختن به آن وادار می‌کند.

انتخاب چنین موضوعاتی برای درون‌مایه داستان، ساده نیست و مانند راه رفتن برلبه تیغ است. از طرفی به دلیل همه‌گیری این رخداد، کتاب، طیف گسترده‌تری از مخاطبان خواهد داشت و به جریان‌های دیگری، ورای جریان ادبی ورود خواهد کرد. اما از طرفی این خطر وجود دارد که رمان تبدیل شود به ایدئولوژی سوگ و حالت داستانی خود را از دست بدهد. گرچه این اتفاق در «پایان تنهایی» نیفتاده است و مفاهیم روان‌شناختی از متن آن بیرون نمی‌زنند. قطعا چنین یکدستی در متن نیازمند تلاش زیادی از سوی نویسنده است. همانطور که بندیکت ولس در جایی گفته: نگارش این رمان حدود هفت سال طول کشیده است.

از رمان‌هایی که به موضوع سوگ و به‌ویژه سوگ والدین می‌پردازند، علاوه بر پایان تنهایی، می‌توان به رمان شانس ضربدر هفت و دریاچه کلاغ اشاره کرد. در هردوی این کتاب‌ها، کودکان به طور همزمان والدین خود را از دست می‌دهند و داستان سرگردانی‌شان را روایت می‌کنند.

پایان تنهایی زیر ذره‌بین

اولین چیزی که در کتاب توجه خواننده را جلب می‌کند، الگوی روایت نویسنده است. نویسنده پیرو سیر یک‌طرفه زمان نیست و مدام کارکترهایش را در زمان جابه‌جا می‌کند. اما در طول این جابه‌جایی اتفاق جالبی رخ می‌دهد؛ راوی داستان، مردی میانسال است و توضیحات یکنواخت و بیمارگونه او از شرایط زندگی‌ ممکن است کسالت‌آور به نظر برسد و هرلحظه خواننده را از مدار داستان خارج کند. اما نویسنده از یک شگرد بهره می‌گیرد و درلابه‌لای توضیحات ژول، جمله‌هایی متمایز را قرار می‌دهد که توجه‌برانگیزند و خواننده را به این تشویق می‌کند که کتاب را ادامه بدهد تا هنگام وقوع حادثه‌ای برسد که ژول با یک جمله او را به سمت آن فراخوانده است. گرچه این گره‌افکنی‌ها در داستان سطح یکسانی ندارند و برخی قوی‌ترند و برخی ضعیف‌تر. اما به هرحال باعث می‌شود رمان و روابط علّی و معلولی آن را مانند یک پازل کم‌کم کنار هم چیده و سرانجام آن را تکمیل کنیم.

زمان روایت در کتاب، مدام بین حال و گذشته در نوسان است. در واقع نویسنده می‌خواهد نشان بدهد که گذر زمان، چه دگرگونی‌هایی را در باورها و احساسات انسان‌ها نسبت به یک پدیده ثابت به‌وجود می‌آورد. ضمن اینکه این مدل از نوشتن، این امکان را به خواننده می‌دهد که موقعیت‌هایی را فراتر از داستان و قبل از پیشامد آن‌ها تصور کند و مشارکت فعالی در روند داستان داشته باشد و تا پایان داستان را همراهی کند. متن داستان صرفاً آیینه تغییر عواطف و احساسات آدم‌ها و بخصوص شخصیت اصلی نیست؛ بلکه نفوذ یک خاطره، یک تصویر و یک اعتقاد را در بندبند زندگی یک انسان و اطرافیانش نشان می‌دهد و باعث می‌شود دامنه علل یک مسئله را فراتراز حد معمول بدانیم و بیشتر به تاثیر زمان براعتقادات و رخدادهای زندگی‌مان فکر کنیم.

کتاب شخصیت‌های متعددی را در مقابل سوگ و رخدادهای دیگر قرار می‌دهد و تغییرات متفاوتی را هم به درستی به تصویر می‌کشد. مثلا وقتی فرزندان خانواده مورو، پدر و مادرشان را از دست می‌دهند، هر کدام بار روانی خاصی را به دوش می‌کشد. یکی به دام اعتیاد گرفتار می‌شود، یکی به این گمان می‌افتد که این اتفاق پیش‌درآمدی است که هرگز در زندگی روز خوش نبیند و دیگری عزمش را جزم می‌کند تا باقی‌مانده خوبی برای آن‌ها باشد و به مرتبه اجتماعی خوبی دست پیدا می‌کند. مسئله اینجاست که کتاب علاوه برخود ژول و با توصیفات و حرف‌های او، ما را وادار به قضاوت اطرافیان از جمله خواهر و برادر و دوستش آلوا می‌کند. در صورتی که ما فقط ظاهر آنها را می‌بینیم و راوی اول شخص اجازه نفوذ بیشتر به درون آنها را به ما نمی‌دهد. این باعث می‌شود بعضی مواقع ما به درستی اطلاعات خوبی کسب نکنیم و همراهی کمی در تنفر یا دوست داشتن ژول نسبت به اطرافیانش داشته باشیم. این مسئله در وقایع هم جاری است و ما هرگز اطلاع درستی از بزنگاه‌های مهم داستان به دست نمی‌آوریم و در نتیجه پیوند عاطفی کمتری با رویدادها و افراد داشته باشیم.

نویسنده در رمان فضای نسبتاً خوبی به نزدیکان ژول اختصاص داده است، به همین دلیل می‌توانست بخش‌های مربوط به آن‌ها را از سوی خودشان پیش ببرد. این باعث می‌شد که عمق داستان بیشتر و ماندگاری شخصیت‌ها در ذهن خواننده از چیزی که هست، بیشتر و بیشتر شود.

جمع‌بندی

پایان تنهایی در مجموع رمان خوبی است و اگرچه در برخی مواقع خیلی عمیق نمی‌شود، اما به‌خوبی از پس پرداخت به عناصر داستان برمی‌آید و مدل متفاوت روایتش، باعث می‌شود تا انتها همراه این کتاب بمانیم. این کتاب گزینه مناسبی برای مطالعه افرادی‌ست که به تازگی سوگ را پشت سر گذاشته‌اند و می‌تواند راهنمای داستانی خوبی برای گذر از این موقعیت دشوار باشد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا