خبر برگزیدهخبری

رجعت سردار سلیمانی

به گزارش خبرنگار چی کتاب از خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، کتاب «رجعت»؛ خاطرات مردم کرمان از ایام شهادت حاج قاسم سلیمانی به قلم مرضیه ذاکری و با مشارکت بنیاد مکتب حاج قاسم از سوی انتشارات «راه یار» چاپ و روانه بازار نشر شد.

کتاب «رجعت»، درباره ماجرای نگارش این اثر، به قلم نویسنده می‌خوانیم: وقتی خورشید روز جمعه سیزدهم دی ماه ۱۳۹۸، در وسط آسمان قرار گرفت دیگر همه این خبر تلخ را شنیده بودیم: «سردار حاج قاسم سلیمانی به شهادت رسید!» احساس مشترک همه در آن روز ترکیبی بود از غم و بهت و خشم. همه به دنبال جایی بودیم برای رها کردن فریادی که در گلو داشتیم و غمی که روی دلمان سنگینی می‌کرد و که همه وجودمان را پر کرده بود. آن روز در خیلی از شهرهای ایران، تجمع‌ها و راهپیمایی‌های خودجوش مردمی راه افتاد و چقدر تسلی‌بخش بود قرار گرفتن در میان جمعی که هم دردمان بودند و دل به دلمان می‌دادند.
 
حالا بعد از گذشت سه سال از شهادت سردار، کتاب‌های زیادی با موضوع روایت مردم شهرهای مختلف ایران از روزهای بعد از شهادت سردار، چاپ شده است و اکنون نوبت رسیده به کرمان: زادگاه سردار. در میان این کتاب‌ها شاید روایت کرمان روایت متمایز و منحصر به فردتری باشد نه فقط از این جهت که سردار متولد کرمان است، بلکه از این جهت که شخصیت سردار برای مردم کرمان آشناتر و ملموس‌تر است، حتی قبل از آنکه دلاوری‌هایش در نبرد با داعش او را بر سر زبان‌ها بیندازد. این همان دلیل اصلی اشتیاق من برای نوشتن این روایت‌ها و خاطرات بود.
 
تمام شناخت من از شهید سلیمانی این بود که او فرمانده سپاه قدس و قهرمان مبارزه با داعش بود و تنها تصویری که از او دیده بودم از قاب تلویزیون بود خیلی رسمی و همیشه در نسبتش با عراق و سوریه اما با روایت مردم کرمان، تصویرهای دیگری از او برایم ترسیم شد. برای آنها سردار سلیمانی، همان حاج قاسم خودشان بود که بین مردم کوچه و بازار و توی روستای «قنات ملک» و روستاهای اطرافش دیده بودند. او را در حال خدمت‌گزاری در روضه‌های بیت‌الزهرا دیده بودند، در جبهه‌های دفاع مقدس در دیدارش با خانواده شهدا و در امنیتی که برای جنوب کرمان به ارمغان آورده بود.
 
با خیلی از روایت‌ها اشک ریختم، با خیلی از آنها حس غرور و افتخار داشتم و با خیلی از آنها شگفت‌زده شدم. غم حاج‌قاسم برای کرمانی‌ها حتماً عمیق‌تر و جان‌سوزتر از بقیه مردم ایران است. کرمان در روزهای شهادت حاج قاسم حکم صاحب‌عزایی را داشت که هم باید سنگینی داغ را تاب می‌آورد و هم حرمت مهمان‌هایش را به جا. کرمانی‌ها با هرچه در توان داشتند از آدم‌هایی که به عشق حاج قاسم از همه‌جای ایران روانه شهرشان شده بودند، پذیرایی کردند. مسیر گلزار شهدای کرمان و مهمان‌نوازی کرمانی‌ها برای خیلی‌ها تداعی‌کننده طریق کربلا و پیاده‌روی ایام اربعین بود و بیشتر از هرچیزی یادآور سردار.
 
در نظر کرمانی‌ها حضور حاج قاسم همیشه باعث عزت و آبروی شهرشان بوده است. چه زمانی که نقل قهرمانی‌هایش باعث افتخار بود و چه حالا که مزارش شهر کرمان، بیش از پیش، مرکز توجه همه قرار گرفته است. چقدر خوشبخت است شهر کرمان که چنین اسطوره‌ای را در دل خودش جای داده است و چقدر خوشبختیم ما که با چنین قهرمانی هم عصر بودیم.»
 
در بخشی از این کتاب که در پشت جلد آن نیز آمده است، می‌خوانیم:
پرسید: «شما کرمانی هستید؟» گفتم: «بله». تا حالا حاج قاسم را هم دیدید؟
– بله زیاد دیده‌ام.
از نزدیک هم دیده‌ای؟
– بله از نزدیک هم دیده‌ام.
صورتش را آورد نزدیک صورتم و روی چشم‌هایم را بوسید، گفت خوش‌به‌حالت ما که لیاقت
نداشتیم حاجی را ببینیم.
گریه می‌کرد و با همان لهجه شیرازی‌اش قربان صدقه‌ام می‌رفت دیگر نتوانستم طاقت بیاورم، خودم را انداختم توی بغلش و زدم زیر گریه.
 
کتاب «رجعت» که تحقیق آن برعهده هدی پادام بوده و تدوین آن توسط مرضیه ذاکری صورت گرفته است، در ۱۲۰ صفحه، شمارگان ۱۰۰۰ نسخه و قیمت ۳۵ هزار تومان از سوی انتشارات «راه یار» منتشر شده است.
 
«بر مدار مزار»، «کلنا قاسم»، «پسرم قاسم»، «سیل و سردار»، رستم ایرانشهر»، «چمری برای پهلوان»، «یک بغض و هزاران مشت»، «هیرمان»، «سردار گیله‌مردان»، «شروه‌ای برای حبیب»، «بر شانه‌های کارون»، «سردار سربدارها»، «حافظ دل‌ها»، «یزله بر دجله»، «سلیمانی‌ها» و «ابرقدرت خداست»، عناوین پیشین انتشارات «راه یار» هستند که درباره روایت‌ها و خاطرات مردمی شهر‌های مختلف از ایام شهادت حاج قاسم و ابومهدی المهندس منتشر شده است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا