پیشنهاد مامرور کتابمقالات

حرف‌هایی که چشم‌های آدم را باز می‌کنند | مروری بر کتاب شاهنشاه

همیشه شنیدن ماجرای دعوا یا هر چیز دیگر حتی مسئله‌ی جدی مثل انقلاب‌های ملل مختلف از زبان کسی که در هیچ طرفی از آن نایستاده مورد توجه خاص مردم است و اغلب اوقات همین بی‌طرفی را بر موثق بودن منبع و دیگر ویژگی‌های خبر صادق ترجیح می‌دهند. در نظرشان او منتفع یا متضرر نیست و همین که آنچه دیده و شنیده را تعریف کند بار از دوشش برداشته می‌شود. خیلی از ما حداقل یک بار پای حرف اینجور آدم‌ها نشسته‌ایم تا بدون حرفِ کم و زیادی همه‌ی آن چیزی که هست را تعریف کند. بعد از تمام شدن حرف‌هایش چشم‌هایمان را بسته و نفس عمیقی کشیده‌ایم. اما بعد از آن نفس عمیق وقتی چشم‌هایمان را باز کرده‌ایم ماجرا رنگ دیگری به خود گرفته، بخش‌هایی واضح شده و بخش‌هایی دیگر در مه فرو رفته اند و ما مانده‌ایم و برداشت‌هایی جدید از ماجرا که به همین سادگی نمی‌توان نسبت به آن‌ها بی‌اعتنا بود. شاهنشاه مجموعه‌ای از چنین حرف‌ها است که حداقل فایده‌اش به فکر فرو بردن در ابعاد مختلف انقلاب اسلامی سال۵۷ است. تا پایان مرور کتاب شاهنشاه همراه چی‌کتاب باشید.

کتاب شاهنشاه

شاهنشاه بنا بر کتاب من برای اولین بار در بهار سال ۱۳۹۶ و بنا بر نقلی دیگر سال ۹۳  به ترجمه‌ی آقای بهرنگ رجبی توسط انتشارات ماهی به چاپ رسید و تا کنون پنج نوبت چاپ از آن وارد بازار کتاب شده است. این کتاب در سه بخش و یک پیوست و سر جمع در ۱۴۶ صفحه نوشته‌های ریشارد کاپوشچینسکی را در اختیار ما قرار می‌دهد.  نشر ماهی دو کتاب دیگر هم از همین نویسنده به چاپ رسانده یکی «امپراتور و بازی امپراتور» که روایت حکومت هایله سلاسی، آخرین پادشاه اتیوپی، است و حسن کامشاد آن را ترجمه کرده و دیگری «یک روز دیگر از زندگی» که گزارش سه ماه جنگ داخلی در آنگولا در سالهای میانی دهه ۱۹۷۰ میلادی است و آن‌ هم به قلم بهرنگ رجبی ترجمه شده‌ است.

کاپوشچینسکی؛ روزنامه‌نگاری در کسوت جامعه‌شناس و رمان‌نویس

ریشارد کاپوشچینسکی خبرنگار، عکاس، شاعر و مولف لهستانی تبار که شاهد ۲۷ انقلاب در جهان بوده و حسابی بار تجربه‌ی خود را سنگین بسته است در بحبوحه‌ی انقلاب ۵۷ به ایران می‌آید تا مبادا از آنچه روی می‌دهد بی‌خبر مانده و کلکسیون تجاربش ناقص شود. دسترسی‌هایش محدود است و جو امنیتی حاکم بر شهر باعث شده او بیشتر اوقاتش را در هتل بگذراند. او اما متوقف نشده و در همان اتاقش دست به قلم می‌شود. در ۱۹ صفحه‌ی ابتدایی حال و هوای خودش در ایران را وصف می‌کند و آنقدر این کار را با جمله‌بندی‌های هنرمندانه انجام می‌دهد که انگار حال و هوای تهران را هم با آن برای مخاطب ملموس می‌کند. او که در توصیف تبحر خاصی دارد شروع می‌کند به وصف تعدادی عکس‌ تا از کوتاه ترین مسیر سیر تاریخی ایران از زمان پدربزرگ محمدرضا پهلوی و ماجرای میرزارضای کرمانی تا ملی شدن صنعت نفت و… را در مقابل چشمان مخاطب ردیف کند. او در کسوت یک روانشناس شرایط خانوادگی شاهِ رفته را از کودکی بررسی می‌کند و علت خیلی از مشکل‌ها را تقلید بی‌ جای محمدرضا از رضاشاه می‌داند. در ادامه جامه‌ی روانشناسی را بیرون می‌آورد و در کسوت یک جامعه‌شناس نیاز جامعه و مردم به انقلاب را توضیح می‌دهد و نکته‌ی جالب توجه این است که همه‌ی این گزارش‌ها را شبیه به یک رمان‌نویس پیش می‌برد. روایت‌هایش لحن دارند و فضاسازی می‌کنند و در تلاش‌اند مثل یک رمان ذهن مخاطب را اسیر خود کنند. شاید به همین دلیل است کاپوشچینسکی بیش از آنکه وظیفه‌ی خود را روایت مو به موی تاریخ بداند روایت جنبه‌های انسانی و کمتر دیده شده‌ی یک قضیه می‌داند و تمایلی به تن کردن جامه‌ی مورخ ندارد. این است که مخاطب هم نباید خیلی به دنبال صحت و سقم تاریخی روایت‌های مطرح شده در کتاب باشد بلکه باید آن‌ها را از این لحاظ که حس و برداشت‌های درونی یک انسان بیرونی هستند برای شنیدن ارزشمند بداند. او پس از بررسی نیاز جامعه به انقلاب و شرح چگونه اتفاق افتادنش وضعیت جامعه و مردم و تاثیرات انقلاب بر آن‌ها را هم تشریح می‌کند.

ما ایرانی‌ها در نگاه کاپوشچینسکی، نویسنده کتاب شاهنشاه

دو نوع روایت در کتاب شاهنشاه آورده شده که بعضی از آن‌ها را کاپوشچینسکی خود شاهد بوده و روایت‌های ناب و تازه از روزهای پایانی سلطنت و اوایل انقلاب‌اند و بعضی دیگر را هم به صرف دیده‌ها و شنیده‌ها اکتفا کرده است. کاپوشچینسکی در خلال بعضی روایت‌هایش به ویژگی‌های خاصی از ایرانی‌ها اشاره کرده است که بسیار جالب توجه‌اند. برای مثال جایی می‌گوید ایرانی‌ها در هر دار و دسته‌ای که باشند بی‌درنگ برای خودشان سلسله مراتب می‌تراشند. من اولم، تو دوم، تو هم سوم. دومی و سومی مخالفت نمی‌کنند، اما فورا شروع می‌کنند به بو کشیدن، توطئه کردن و ترفند زدن تا شماره‌ی یک را به زیر بکشند. شماره‌ی یک باید برای بالا ماندنش سنگر بگیرد.

یا در جایی دیگر می‌گوید  ایرانی‌ها عاشق بحث‌های بی ‌پایان‌اند، هرجا و هر موقع از روز یا شب.

مورد دیگری که توجه مرا جلب کرد آنجا بود که گفت  اینجا مردم استعداد غریبی برای منتظر شدن دارند. می‌توانند سنگ شوند و تا ابد بی حرکت بمانند. و در ادامه با نقل ماجرای زنی که به عنوان ارباب رجوع به اداره‌ای رفته بود چرخه‌ی طلسم ‌شده‌ی عجز را در ایرانِ آن زمان ترسیم می‌کند و سازنده‌ی این چرخه را شخص محمدرضا پهلوی می‌داند. چرا که خیال می‌کرده کلید تجدد در شهرنشینی و صنعتی‌سازی است در صورتی که کلید تجدد روستاست.

کاپوشچینسکی کتاب شاهنشاه را با خاطره‌ای از مردی فرش‌ فروش در خیابان فردوسی به پایان می‌برد که به او می‌گوید چیزی که باعث شده ما ایرانی‌ها بیش از دو و نیم هزاره دوام بیاوریم، چیزی که سبب شده به رغم تمام جنگ‌ها، هجوم‌ها و اشغال‌ها خودمان را حفظ کنیم، نه نیروی مادی ما که نیروی معنوی ماست. شعرمان، نه فناوری‌مان؛ دینمان نه کارخانه‌هایمان. 

باید شاهنشاه را می‌خواندم

باید کتاب شاهنشاه را می‌خواندم چرا که به شدت نیاز داشتم از زبان شخصی مثل کاپوشچینسکی که شاهد ۲۷ انقلاب در دنیا بوده، متعلق به این آب و خاک نیست و طرز تفکرش دینیِ آمیخته به سنت‌های ایرانی نمی‌باشد بشنوم که وقتی از انقلاب حرف می‌زند از رویایی حزب رستاخیز و مسجد سخن می‌گوید، که وظیفه‎‌ی مسجد را به خوبی شناخته و می‌دانسته شاه دقیقا با چه می‌جنگید.

بشنوم که وقتی شاه از تمدن بزرگ حرف می‌زد در ذهن ایرانی‌ها چیزی جز یک تحقیر بزرگ نبود چون او در رویای ابرقدرت کردن ایران در طول ده سال بود و کسی نبود که نداند این ابرقدرت شدن فقط با حضور متخصصین خارجی شدنی است و شاه فکر تربیت متخصص داخلی را از سرش انداخته و اصلا برایش منفعتی نداشت که بخواهد دانشجو تربیت کند و بلای جان برای خودش بتراشد. شاه می‌خواست پیشرفت کند حتی اگر مردم در حلبی‌آبادها می‌پوسیدند. کاپوشچیسنکی به خوبی یادآور می‌شود که منظور از پیشرفت در جوامع استبدادی مثل حکومت محمدرضا پهلوی فقط تقویت دولت و ابزارهای سرکوب آن است. باید شاهنشاه را می‌خواندم تا تاثیر فرهنگ ایرانی و اعتقاد دینی مردمم را در کلمات یک روزنامه‌نگار جهانگرد حس می‌کردم و عینک بدبینی نسبت به وطن و هموطنانم را دور می‌انداختم.

یک نظر

  1. سلام و عرض ادب
    چه مرور خوبی بود. حسابی ترغیب شدم که کتاب رو بخونم. چه قدر خوندن احوالات ایران از زبان یک انسان بی طرف، باید جذاب باشه.🥲

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا