فاجعۀ عصرِ دومیها | مروری بر کتاب تکثیر تاسف انگیز پدربزرگ
پدربزرگ تا وقتی زمین نخورد، عصا به دست نگرفت. ریش بلندش همیشه بوی عطر میداد و شعر را خوب میشناخت و خوب هم میسرود. صبح بعد از نماز خواب نداشت و به قدری ما؛ من و دیگر نوهها را، دوست میداشت که مطمئن بودم بهخاطر ماهم شده هیچوقت نمیمیرد. زمین که خورد، شبهای بیمارستان تنها بلد بودیم دعا حوالۀ آسمان کنیم و روزهایمان به اُمید سر میشد. وقتی پدربزرگ رفت، ما؛ من و همۀ نوهها، بسیار گریه کردیم. کار دیگری از دستمان برنمیآمد. ترمیمی در کار نبود، و تبدیلی هم. نه آنچنان که از دست بورخِس و نادر برمیآمد، در تکثیر تاسف انگیز پدربزرگ. با مرور تکثیر تاسف انگیز پدربزرگ همراه چیکتاب باشید.
فهرست مطالب
- ۱ معرفی کتاب تکثیر تاسف انگیز پدربزرگ
- ۲ طرح جلد چه میگوید؟
- ۳ بار دیگر، نادری که دوست میداشتم
- ۴ ایدۀ جذاب مکعبی
- ۵ شروعی سخت و اتصالی ادامهدار
- ۶ رنگ فلسفه در تکثیر تاسف انگیز پدربزرگ
- ۷ رد سیاست در تکثیر تاسف انگیز پدربزرگ
- ۸ درونمایهای غنی با روایتی مطلوب
- ۹ آنِ ادبی در گفتوگوها
- ۱۰ اگر حوصلۀ تأمل ندارید، نخوانید!
معرفی کتاب تکثیر تاسف انگیز پدربزرگ
تکثیر تاسف انگیز پدربزرگ، داستان علمی_تخیلی نادر ابراهیمی از دو نوهایست که پدربزرگشان را بسیار دوست دارند. بورخس و نادر(راوی) تنها بازماندههای مهربان نسل خود هستند. آنها عاطفه را میشناسند، عمیقاً به پدربزرگ عشق میورزند و با او در یک خانه زندگی میکنند. ماجرا اما از بیماری پدربزرگ آغاز میشود، و دلهرۀ از دست دادن را در جان نوهها میدمد. سپردن پدربزرگ به چنگال بُرّنده علم بهتر است یا تماشای تحلیل رفتن سلامت او؟ این همان «تصمیم»ی است که بورخِس و نادر گیرندۀ آنند و فصل اول کتاب به نامش خورده است. عشق به حیاتِ پدربزرگ پای دو نوه را به جاهای باریکی میکشاند و رفته رفته آنها را در منجلابی ناخواسته گیر میندازد.
طرح جلد چه میگوید؟
نشر روزبهان تکثیر تاسف انگیز پدربزرگ پدربزرگ را در ۱۷۳ صفحه چاپ کرده. داستان در شش فصل پیش میرود و «تصمیمِ» بورخِس و نادر، پدربزرگ را به فصل دوم «ترمیم» میرساند. «تعویض»، «تبدیل» و «تبلیغ» نام سه فصل دیگر کتاب هستند که در نهایت ما را به فصل ششم یعنی «تکثیر» میرسانند. کتاب به نسبت تعداد صفحاتش، روی دست کمی سنگین است و طرح روی جلد آن چنگی به دل نمیزند. مکعبی که روی جلد سادۀ نیلی جا خوش کرده، نماد معنایی است که در فصل «تبدیل» به آن میرسیم، اما برای خوانندۀ بالقوهای که هنوز کتاب را نخوانده، بیمعناست. جدای از آن، زیبایی بصری چشمگیری هم برای جذب مخاطب رهگذر ندارد.
بار دیگر، نادری که دوست میداشتم
نادر ابراهیمی را بیشتر با «چهل نامه کوتاه به همسرم»، «یک عاشقانۀ آرام» و رمان چند جلدی «آتش بدون دود» میشناسیم. «تکثیر تاسف انگیز پدربزرگ» داستانی تقریباً مهجور از اوست که جهانی متفاوت با دیگر آثار نادر دارد. راوی که در این داستان هم نام خود «نادر» است، مهندسی تحصیلکرده است که به نوشتن روی آورده. فضای کلی داستان برپایۀ تخیل است و روایت داستان به شکلی جلو میرود که کمتر از نادر ابراهیمی سراغ داریم. او نگارش تکثیر تاسف انگیز پدربزرگ را در دوم آذر ۱۳۷۴ به اتمام رساند و کتاب اولین بار در سال ۱۳۷۵منتشر شد.
ایدۀ جذاب مکعبی
ایدۀ اصلیِ کتاب، جذاب، ماجراساز و در عین حال آشناست. تقابل سنت و مدرنیته و ایجاد دو قطب ناهمسو از طرفدارانِ سلطۀ علم و طرفداران ابزارپنداریِ علم. علم، ابزار دست انسان است یا سازوکاری که مجوز سلطه بر روح و جسم انسان را بهدست آورده؟ داستان بسیار جلوتر از زمانۀ نادر، و چه بسا زمانۀ ما پیش میرود و آیندهای را نشان میدهد که تکنولوژی، هوش مصنوعی و ابزارهای غیرانسانی در نهایت رقم میزنند. ایدۀ کتاب آشناست اما در بستری نوآورانه روایت میشود. ما جهان مِهرانگیزِ مراودۀ یک پدربزرگ با دو نوۀ دلسوزش را میبینیم، و تمام تلاش نوهها را برای اینکه پدربزرگ تبدیل به یک خاطره دورِ از دست رفته نشود. خواندن این کتاب ذهن را با پرسشهای بسیاری درگیر مینماید. پرسشهایی مانند اینکه مرگ نقطه پایان کدام ماجراست؟ اعدام بیبازگشت جسم یا امحای همیشگی روح از تن؟ و این همان اعجازیست که میتواند ما را تا انتهای داستان همراه کند.
شروعی سخت و اتصالی ادامهدار
داستان با ابهامی درگیرکننده اما ادامهدار شروع میشود. اتصال اولیه به ماجرای راوی و هاکسلی، فهم ارتباط راوی و بورخس و نسبتشان با پدربزرگ و کندی روایت به خاطر فضای فلسفیمأبانه آن، ارتباط اولیۀ من با کتاب را کمی سخت کرد. هرچه جلوتر میرویم اما ورق برمیگردد. نقاط محو و تاریک، واضح و شفاف میشوند و درگیری بیشتری با داستان پیدا میکنیم. پس از مطالعه یکسوم کتاب علناً قلابمان به متن گیر میکند و مجذوب فضای داستان و اتفاقات دور از انتظار آن میشویم. نویسنده با روایت داستان به خوبی ما را تا انتها پیش میبرد و با پایان غافلگیرکنندۀ آن نفس حبسشدهمان را بیرون میکشد.
رنگ فلسفه در تکثیر تاسف انگیز پدربزرگ
«درد، نشانه میلِ به زیستن است؛ میلِ به نوشیدن عُصارهها. درد، در عصر ما، واژهایست که زندگی را معنی میکند؛ که کار کردن را، طِب را، پزشک را، و حتی شادی را.
شادی یعنی: موقتاً دردی نداشتن، یا دردی را موقتاً تسکین دادن. شادی یعنی: برای یک دم، خویشتن را از خوفِ حضورِ طبیبانِ تن، رها کردن_حتی با تحمل درد.»
مطالعۀ این چندخط گواه این است که نادر ابراهیمی در تکثیر تاسف انگیز پدربزرگ، باز هم روح اندیشههای عمیق خود را دمیده است. فضای کتاب آمیزهای از عشق اصیل نوه به پدربزرگ و نگاه فلسفی نویسنده به علم و نوع مناسبت آن در مواجه با جسم است. نادر میکوشد چیزی را ورای داستان سادهای که پیش روی ماست نشانمان دهد. میکوشد توأمان از عشق بگوید و از درد، و ایده بیرحمانه خود را در بستر عاطفۀ انسانی پهن کند.
رد سیاست در تکثیر تاسف انگیز پدربزرگ
تکثیر تأسفانگیز پدربزرگ یک بیانیۀ سیاسی اجتماعی نیست اما نویسنده در آن رگههای بادکرده عقیدهاش را هنرمندانه نگاشته. نادر ابراهیمی از بیان تفکرات سیاسیاش در جهت پیشبرد داستان استفاده میکند و آن را بیشتر از حد به خورد خواننده نمیدهد، هرچند که محکم و رسا به گوش مخاطب میرساند. درست مثل جایی در کتاب که نوشته:
«عاراباق، تجاوزاتِ مرزی خود را شدت بخشیده است. چند دولتِ وابسته به آمریکا در چند کشورِ متعلق به آمریکا از این تجاوزات، حمایت میکنند.»
درونمایهای غنی با روایتی مطلوب
رنگ عاطفه در آثار نادر غلیظ است و در این داستان هم مستثنی نیست. کتاب را میتوان از دو حیث تفکیک کرد. از یک جنبه روی روابط بورخس_نادر و پدربزرگ سایه انداخت و از جنبهای دیگر روی دیدگاه عصر دومیها و عصر سومیها متمرکز شد. درونمایۀ تکثیر تاسف انگیز پدربزرگ کشمش میان جهان ماشینیسم و جهان سنتی است که در قالب ایده داستان جلو میرود و ما را با خود به شگفتی همراه میکند.
آنِ ادبی در گفتوگوها
نادر خوانده میداند که ابراهیمی گفتوگوهای داستانهایش را با زبان معیار مینویسد. انتخاب واژههای مناسب و دوام این زبان نوشتاری به گفتوگوهای داستان لحن ادبی همیشگی نادر را بخشیده است. پدربزرگ، که به گفته راوی مثل همۀ پدربزرگهاست و از قضا شبیه هیچکدامشان نیست، لحنی اصیل، پخته، و دوراندیش دارد و بورخس و راوی و دیگر شخصیتها هم لحنی مخصوص به خودشان. ما پزشک یاکوب را همانطور میبینیم که هست، راوی را با آن خشم کنترلشده که دارد دنبال میکنیم، بورخس را همانقدر خاکستری میبینیم که هست و این پیشرفتنی خوش در بطن ماجرای داستان است.
اگر حوصلۀ تأمل ندارید، نخوانید!
تکثیر تاسف انگیز پدربزرگ داستانی علمی_تخیلی با درونمایه فلسفی_عاشقانه است. روابط بین نوهها و پدربزرگ، تقابل سنت و مدرنیته و ردپای ریشههای سیاسی اجتماعی ایده داستان را پیش میبرند. مطالعۀ کتاب برای فلسفهنخوانِ طرفدارِ نادری چون من، جذاب، پرکشش، و پر از مفاهیم عمیق درگیرکننده بود. خواننده بالقوهای که مشتاق خواندن داستانی با تم فلسفی تخیلی است، حظ وافر از بالفعل شدنش را خواهد برد.