جنگ و عشق | مرور کتاب وداع با اسلحه
جنگ و عشق، شاید به گمان دورترین مفاهیم از یکدیگر باشند؛ اما گاه زندگی، آنها را بر دو روی یک سکه مینشاند، بر دو چهره از یک انسان. این است که عشق، در قلب سربازی مینشیند که تفنگی را به سمت قلب دیگری نشانه رفته. جنگ به یکباره از راه میرسد؛ همانطور که عشق. و عشق ناگزیر مینماید؛ همانطور که جنگ. و از هر دو یک چیز باقی میماند: اندوه. کتاب وداع با اسلحه، تقابل این دو معناست و جدال آنها برای آن که زندگی را به راه خود بیاورند؛ اگر بتوانند. برای آشنایی بیشتر با این کتاب، در ادامه این مطلب از چی کتاب با ما همراه باشید.
فهرست مطالب
داستان کتاب وداع با اسلحه
کتاب وداع با اسلحه، داستان مردی آمریکایی به نام فردریک است که در جنگ جهانی اول در ارتش ایتالیا خدمت میکند. او به صورت داوطلبانه در جنگ شرکت کرده و مسئول آمبولانسهای حمل مجروحین جنگی است. فردریک برخلاف همرزمان ایتالیاییاش روزهای رضایتبخشی را در جنگ تجربه میکند تا اینکه بهوسیلۀ یکی از دوستانش با دو پرستار انگلیسی آشنا میشود و به یکی از آن دو دل میبازد. عشق فردریک به پرستار انگلیسی، آغاز شکلگیری افکار و آمال جدیدی در وجود اوست. ستیز جنگ و عشق در فردریک، او را در مسیر جدیدی قرار میدهد و چهرۀ دیگری از جنگ را به او نشان میدهد.
بررسی کتاب وداع با اسلحه
دو درونمایۀ اصلی وداع با اسلحه، یعنی جنگ و عشق در عنوان کتاب نیز حضور دارد عنوان انگلیسی کتاب A Farewell to Arms است و کلمۀ Arm در آن نمایندۀ دو معناست: سلاح جنگی و آغوش. بنابراین، عنوان کتاب را میتوان به دو شکل معنا کرد: وداع با اسلحه و وداع با آغوش که هرکدام از آنها نشانگر یکی از دو موضوع مهم داستان هستند. میگویند همینگوی عنوان کتاب را، بسیار دیر و در زمان انجام مراحل چاپ کتاب انتخاب کرده است.
فردریک هنری یا ارنست همینگوی؟
شاید بتوان وداع با اسلحه را نزدیکترین اثر همینگوی به زندگی شخصی او دانست. شخصیت اصلی این کتاب، فردیک هنری، بخش زیادی از تجربیات و گذشتۀ خالق خود، ارنست همینگوی را به همراه دارد.
همینگوی در سالهای جنگ جهانی اول، داوطلبانه در بخش آمبولانسهای ارتش ایتالیا مشغول به خدمت شد و در این مدت دو مدال افتخار نیز دریافت کرد. او چند بار مجروح شد و در طول درمان خود در بیمارستان عاشق پرستاری به نام اگنس ون کروسکی شد که وظیفۀ مراقبت از او را بر عهده داشت. آنها رابطۀ عاشقانهای داشتند اما در نهایت نتوانستند با یکدیگر ازدواج کنند. در سال ۱۹۹۶ ریچارد اتنبرا، فیلمی را بر اساس زندگی واقعی ارنست همینگوی نوشته و ساخته است که در آن بسیاری از بخشهای این کتاب به تصویر درآمده.
حواشی کتاب وداع با اسلحه
نگارش این کتاب پانزده ماه طول کشید و اولین بار در سال ۱۹۲۹ در آمریکا به چاپ رسید و با استقبال بیسابقۀ خوانندگان، بعنوان اولین رمان پرفروش همینگوی به جایگاه او در ادبیات آمریکا ثبات بخشید. این روند موفقیت آمیز، سالها بعد او را صاحب جایزۀ نوبل ادبیات کرد.
وداع با اسلحه نیز مانند دیگر آثار همینگوی، یک اثر رئالیستیست که داستان آن در بطن زندگی انسانهای معمولی در جریان است. مهارت بینظیر همینگوی در این سبک و وامگیری او از زندگی واقعی و شخصی خود باعث شد که او تبدیل به یکی از نویسندگان برجسته و تاثیرگذار در این سبک در قرن بیستم باشد.
نقد کتاب وداع با اسلحه، ادبیات ضدجنگ
کتاب وداع با اسلحه را در گروه ادبیات ضدجنگ و از بهترین آثار این گروه میدانند و مایکل ریلوندز، زندگینامه نویس مشهور آن را اینگونه توصیف میکند: “برترین رمان آمریکایی بیرون آمده از دل فاجعۀ جنگ جهانی اول”. تصویر غمانگیز و گاه بیرحمی که راوی داستان از جنگ ارائه میدهد و همچنین دیالوگهایی که بین شخصیتهای کتاب ردوبدل میشوند، همگی نشاندهندۀ رویکرد ضدجنگ کتاب است.
کتاب وداع با اسلحه در آمریکا توفیق بسیاری در فروش کسب کرد اما به دلیل مغایرت با ارزشهای ایتالیا در جنگ، تا سالها در این کشور ممنوع اعلام شده بود. در بخشی از کتاب میخوانیم: “هیچچیز به بدی جنگ نیست. مردم وقتی می فهمند جنگ چقدر بد است، دیگر نمیتوانند جلویش را بگیرند. چون دیوانه میشوند. بعضیها هم هستند که هرگز نمیفهمند.”
همچنین فضایی که داستان در بخشهای اول کتاب دنبال میکند، یادآور شعری از شاعر معروف و همعصر همینگوی، توماس هاردیست:
شاید اگر در کافهای میدیدمش چند شاتی هم مهمانش میکردم
توماس هاردی
آن روز ولی او سرباز بود و من هم، او شلیک کرد و من هم
او مرد و من زنده ماندم
شاید او هم به ارتش آمده بود چون کار دیگری نداشت، مثل من
بله! جنگ جای غریبیست!
آدمی را در آن میکشی که اگر در کافهای دیده بودیاش
چند شاتی هم مهمانش میکردی
پس اگر کتابهایی با داستانهای ضدجنگ مانند جنگ چهرۀ زنانه ندارد، زنگها برای که به صدا در میآیند و به امید دیدار در آن دنیا را خوانده و دوست داشتهاید، از این کتاب هم لذت خواهید برد.
مسابقهی دوی استقامت
خواندن کتاب وداع با اسلحه، مانند تماشای مسابقۀ دوی استقامت است. باید ساعتها به تماشای آن بنشینید بدون اینکه در انتظار رخدادی خاص یا اتفاقی هیجانانگیز در طول مسابقه باشید. برخلاف مسابقات دوی سرعت، که خواندن بسیاری از کتابها به آن شباهت دارد، در دوی استقامت، شاهد دویدن تعدادی ورزشکار هستیم که ساعتها با سرعتی نهچندان زیاد، میدوند و اصراری هم بر پیشی گرفتن از یکدیگر ندارند. هرچند که تماشای آن خالی از لذت نیست، اما نتیجۀ آن نیز تا آخرین لحظات قابل پیشبینی نخواهد بود.
آثار همینگوی بیش از هرچیز شبیه به زندگی واقعی هستند و زندگی واقعی هیچگاه مانند فیلمهای اکشن، پر از اتفاقات عجیب و متعدد نیست. از این رو شاید خواندن این کتاب در عین سادگی کلمات و سبک نویسنده، دشوار جلوه کند و حتی گاهی ملالآور شود.
ترجمهی کتاب وداع با اسلحه
معروفترین ترجمۀ این کتاب، از نجف دریابندریست که انتشارات نیلوفر آن را چاپ کرده. این ترجمه جزو اولین تجربیات نجف دریابندری در کار مترجمیست و یک بار هم توسط خود او در چاپهای بعدی کتاب بازنگری شده است. با این وجود کیفیت ترجمه، در عین قابل قبول بودن آن، با شهرت او در ترجمه فاصلۀ زیادی دارد. مترجمان دیگری نیز از جمله نازی عظیما، هانی چوپانی و مجید امینی دست به ترجمۀ این اثر بردهاند.
بخش پایانی کتاب وداع با اسلحه
همینگوی در مورد وداع با اسلحه میگوید: “این کتاب، رومئو و ژولیت من است.” رومئو و ژولیت برترین تراژدی شکسپیر است و دور نیست اگر وداع با اسلحه را یک تراژدی به تمام معنا بدانیم. این تراژدی در صفحات پایانی کتاب به اوج خود میرسد و در آخرین کلمات، خوانندۀ مبهوت خود را با کوهی از غم رها میکند.
جالب است بدانید که همینگوی ۴۷ پایان متفاوت برای وداع با اسلحه نوشته است و در نهایت یکی از آنها را برای پایان دادن به داستان خود انتخاب کرده. او در یکی از مصاحبههای خود علت این کار را دشوار بودن انتخاب کلمات مناسب و ترکیب آنها دانسته. این مثال، رمز موفقیت او در نوشتههای روان و استادانهاش را آشکار میکند.
این کتاب را چه کسانی بخوانند؟
کتاب وداع با اسلحه یکی از بهترین آثار ارنست همینگوی است که طرفداران زیادی دارد و بیشک تجربهای متفاوت برای دوستداران او و سبک رئالیسم خواهد بود. تجربهای که به سبب روایت هنرمندانۀ همینگوی از جنگ و عشق، به یاد ماندنی خواهد شد. با این حال اگر علاقهمند به کتابها و داستانهای پرحادثه با داستانی غیرمعمول و جذاب هستید، خواندن این کتاب ممکن است برای شما کسلکننده و دوستنداشتنی باشد.