پیشنهاد ماچی کتابمرور کتابمقالات

شگفت‌زدگی در ۳۶۹ صفحه | مروری بر کتاب شهرهای گمشده اثر آیدا مرادی آهنی

یک شب گرم تابستانی است. بازی‌های المپیک پاریس در حال برگزاری‌اند و من، همین‌طور که روی مبل گوشه اتاق مچاله شده‌ام، دارم با محیا قوامیان در خیابان‌های نیویورک – نیویورکی که با آنچه وودی آلن نشانم داده است خیلی فرق دارد – قدم می‌زنم. صدای غمگین گزارشگر کشتی که می‌گوید: «حسن یزدانی می‌توانست کشتی خیلی بهتری بگیرد اگر دستش مصدوم نبود» مرا از حال خودم بیرون می‌آورد. تازه کتاب شهرهای گمشده را تمام کرده‌ام و بلافاصله بعد از پایان جمله گزارشگر، بدون این‌که فکر کرده باشم، با همان لحن در دل می‌گویم: «نویسنده می‌توانست رمان خیلی بهتری بنویسد اگر موضوع متفاوت بود». با مرور کتاب شهرهای گمشده همراه سایت چی‌کتاب باشید.

بی‌شک خواندن هر قصه‌ای، غرق‌شدن در دل هر روایتی و دل‌دادن به شخصیت‌های خیالی هر ماجرایی، عیشی مدام است. دراین‌بین، آیدا مرادی آهنی در کتاب شهرهای گمشده، با داستانی پرکشش و شخصیت‌هایی که نسبت به رمان‌هایی که این مدت درآمده‌اند خیلی خوب پرداخته شده، بساط حس و حالی ناب را فراهم کرده است.

از اینکه دوباره پس از مدت‌ها، توانسته‌ام یک رمان ایرانی باکیفیت بخوانم خوشحالم. موراکامی، ایشی‌گورو، جین آستین و سایر رفقا هرچقدر هم تلاش کنند نمی‌توانند احساس نزدیکی‌ای که موقع خواندن یک داستان وطنی دارم را به من بدهند. آن‌هم داستانی که (با قدری اغماض) تک‌تک شخصیت‌هایش آن‌قدر خوب ساخته پرداخته شده‌اند که ظرفیت تبدیل‌شدن به یک قصه مجزا را دارند.

این سومین کتاب منتشر شده از نویسنده است. نویسنده‌ای جوان که تا همین‌جای کار هم توانسته جای پای خودش را به‌عنوان یک هنرمند خوش‌آتیه میان اهالی ادبیات محکم کند و نوید تولد قصه‌هایی را بدهد که قرار است در آینده بنویسد و درخت امید ناامیدشده ما از ادبیات سال‌های اخیر را، دوباره سبز کند.

آیدا مرادی آهنی، در سومین اثر خود به سراغ سوژه‌ای رفته است که هیچ عقل سلیمی انتخاب آن را به یک نویسنده تازه‌کار، پیشنهاد نمی‌کند. سوژه‌ای سیاسی و مذهبی که قصه نوشتن درمورد آن حتی نویسندگان باتجربه و صاحب‌نام را هم می‌ترساند و حتی قدری به خطا رفتن در پرداخت آن، ممکن است پرونده زندگی حرفه‌ای او را هنوز باز نشده، ببندد.

خلاصه قصه کتاب شهرهای گمشده این است: سال ۲۰۱۴ است. دختری فارغ‌التحصیل دانشگاه شریف (نمی‌شد به جز شریف از چیز دیگری برای باهوش و سرآمد بودن دختر استفاده کرد؟) که از قضا بر سر پروژه پیشنهادی‌اش با شریف به مشکل خورده است، به دنبال آشنایی اتفاقی با شخصی صاحب‌نفوذ به استخدام شرکتی در نیویورک درمی‌آید. مدتی بعد، از آن شرکت اخراج می‌شود و برای آن‌که بتواند به اوضاعش سر و سامان بدهد، به استخدام ویکی‌لیکس – سازمانی که به کمک افراد ناشناس اسناد مهم را افشا می‌کند –  درمی‌آید و در مسیری قرار می‌گیرد که باورهای مذهبی و عشق به وطن، او را در دوراهی‌های سختی قرار می‌دهد.

کتاب شهرهای گمشده پر است از خرده‌روایت. اگر بخواهم صادق باشم و این یادداشت را به یک رپرتاژ برای رمانی که دوست داشته‌ام تبدیل نکنم، باید بگویم همین روایت‌های کوچک در ابتدای داستان طوری کلافه‌ام کرده بود که نزدیک بود عطای این کتاب را به لقایش ببخشم و آن را نیمه‌کاره رها کنم. اما کمی صبر و استقامت، کمک کرد از سختی‌های اول راه بگذرم و روی ریل داستان بیفتم.

کمی که گذشت و فهمیدم خرده‌روایت‌ها و شخصیت‌های فرعی، از آسمان وسط قصه نیفتاده‌اند و هر یک کارکرد روشنی دارند، اعتمادم به نویسنده بیشتر شد. سپس فهمیدم اصلی‌ترین نقطه قوت رمان شهرهای گمشده، این است که نویسنده هیچ‌وقت به‌خاطر پرداختن به شخصیت‌ها و روایت‌های فرعی از روایت اصلی دور نشده و طوری به حبل متین چنگ زده است که اگر آسمان‌ها و زمین هم به یکباره در هم آمیزند، باز هم مسیر او از راه حق جدا نخواهد شد.

شخصیت‌های این رمان، از دل برخورد با یکدیگر و آهسته و آرام، شکل می‌گیرند و همین موضوع، باعث می‌شود شوق خواننده تا پایان حفظ شود. در شهرهای گمشده، به‌جای نمایش طیف کلیشه‌ای ایرانی‌های خارج از کشور، افرادی نشان داده می‌شوند که نه طرف‌دار متعصب انقلاب‌اند، نه ضدانقلاب دوآتشه هستند و نه تمام روزشان را غرق در ثروت و رفاه و در حال خوشگذرانی هستند. افرادی که یک زندگی عادی دارند و درگیر مسائل عادی و گاهی عجیب زندگی روزمره هستند.

نقطه قوت بعدی رمان، فضاسازی خوب است. با اینکه نمی‌دانم نویسنده تجربه زندگی یا حتی سفر به نیویورک را داشته یا نه طوری با جزئیات همه چیز را توصیف می‌کند که خواننده همراه با شخصیت‌ها وارد شهر می‌شود و محله‌های مختلف، بافت فرهنگی و سروشکل ساختمان‌ها را باکیفیتی نزدیک به واقعیت می‌بیند. نویسنده هم‌زمان که سعی در تصویرکردن شهر دارد، حواسش هست که از آن برای روایت قصه و توصیف بهتر شخصیت‌ها استفاده کند و زیاده از حد مجذوب تصویرش نشود.

در نهایت، باوجوداینکه احساس می‌کنم رمان بی‌طرفانه نوشته نشده است و نویسنده هم مثل هر آدم سالم دیگری موضعی نسبت به مسائل روز دارد، اما به‌هیچ‌وجه حس شعاری بودن القا نکرده و مقاومت ایجاد نمی‌کند. البته مثل هر  اثر دیگری، این اثر هم خالی از ایراد نیست. خصوصاً که نویسنده هنوز آن‌قدر باتجربه نیست و اگرچه می‌توانیم آتیه‌ای درخشان برای او پیش‌بینی کنیم، اما هنوز راه‌‌های زیادی هست که باید برود و چیزهای زیادی هست که باید یاد بگیرد.

یکی از اصلی‌ترین نقاط ضعف کتاب شهرهای گمشده، لزوم مطالعه پیش‌نیاز است. مثل درس‌های دانشگاه که اگر پیش‌نیازش را پاس نکرده بودیم، نمی‌توانستیم بفهمیم ماجرا از چه قرار است، حین خواندن این رمان هم اگر اطلاعات سیاسی خوبی نداشته باشی و مثلاً معنی برخی اصطلاحات، جریان‌ها و… را متوجه نشوی، داستان را هم نخواهی فهمید. چقدر خوب می‌شد اگر در پاورقی، راجع به این چیزها توضیح داده می‌شد.

نقطه‌ضعف دیگر کتاب شهرهای گمشده هم شلختگی، عدم انسجام و پریشانی ظاهری کتاب بود. چرا وقتی هر فصل قرار است از زبان یک شخصیت روایت شود، این فصل‌ها با یک نشانه یا علامتی از هم جدا نشده‌اند؟ این حجم از حدس‌زدنی‌ها برای مخاطبی که در عصر حواس‌پرتی زندگی می‌کند، حتی اگر مخاطب حرفه‌ای متن‌های طولانی باشد باز هم می‌تواند خسته‌کننده باشد. این پراکندگی، باعث می‌شد تا برای دقایقی حس کنم در حال خواندن ترجمه بی‌کیفیت گوگل ‌ترنسلیتی از یک رمان خارجی هستم.

در مجموع، اگر مثل من دلتان برای خواندن یک رمان ایرانی تنگ شده و از دیو و دد ملول شده‌اید و یک نویسنده نسبتاً خوبتان آرزوست، شهرهای گمشده اثر آیدا مرادی آهنی را بخوانید. این زمان با تمام خوبی و بدی‌هایی که دارد، ارزش خوانده‌شدن دارد. حدس می‌زنم شما هم در پایان، به شجاعت نویسنده در انتخاب سوژه و مهارتش در عبورنکردن از خطوط قرمز آفرین بگویید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا