پیشنهاد مامرور کتابمقالات

معلق | مروری بر کتاب تربیت احساسات

گوستاو فلوبر هفت سال پیش از انتشار سومین اثر خود، تربیت احساسات، در نامه‌ای به معشوقه خود می‌نویسد “می‌خواهم کتابی دربارۀ هیچ بنویسم، کتابی که خود به خود در هوا معلق بماند.” حال با گذشت یک و نیم قرن از انتشار کتاب تربیت احساسات، بر کسی پوشیده نیست که فلوبر به آرزوی خود رسیده و کتاب پیش رو، کتابی‌ست مملو از همه‌چیز و خالی از هرچیز؛ و یا همان‌طور که خودش می‌گفت “بی هیچ صحنۀ اساسی، هیچ قطعۀ مهم و هیچ استعاره‌ای.” با مرور کتاب تربیت احساسات همراه چی‌کتاب باشید.

خلاصۀ داستان تربیت احساسات

تربیت احساسات داستان مرد جوانی به نام فردریک مورو است که از شهر کوچک خود برای تحصیل به پاریس بزرگ می‌آید و در آن‌جا عاشق زنی به نام خانم آرنو می‌شود. او در ادامۀ آشنایی با چند شخصیت دیگر و در پی رویدادهایی از جمله انقلاب سال ۱۸۴۸ فرانسه، در پاریس ماندگار می‌شود و تا آخرین روزهایی که راوی داستان از میان‌سالی او روایت می‌کند نیز آن‌جا زندگی می‌کند.

فردریک در طول سالیانی که در کتاب می‌گذرد، با محافل پاریس آشنا می‌شود، با افرادی مهم و تاثیرگذار حشرونشر می‌کند و همواره در روابط دوستانه و عاشقانۀ خود، بلاتکلیف و سردرگم باقی می‌ماند.

دربارۀ کتاب تربیت احساسات

تربیت احساسات ۱۳ سال بعد از کتاب مادام بوواری و درسال ۱۸۶۹ منتشر شد. در اولین سال‌های انتشار، تربیت احساسات با کم‌اقبالی جامعۀ ادبی مواجه شد. در آن زمان مادام بوواری بعنوان بهترین اثر فلوبر مورد ستایش صاحب‌نظران ادبی بود اما تربیت احساسات یک شکست ادبی معرفی می‌شد.

امروز می‌دانیم که علت سرخوردگی تربیت احساسات در آن سال‌ها، بدعتی‌ست که فلوبر خودخواسته در سبک و داستان این کتاب ایجاده کرده. او یکی از نخستین نویسندگانی‌ست که سبک واقع‌گرا یا همان رئالیسم را به جهان ادبیات معرفی کرد و ویژگی‌های سبک رمانتیسم را از میان برداشت. مخاطبین اودر آن زمان ادبیات‌دوستانی بودند که با سبک رمانتیسم خو گرفته بودند و تربیت احساسات مدام اشتیاق آن‌ها را در یافتن سرانجامی رمانتیک در خود، سرکوب کرده بود. امیل زولا در ستایش این کتاب می‌گوید:” تمام کتاب‌هایی که ما می‌نویسیم در مقایسه با این کتاب، کارهایی رمانتیک‌اند؛ اپراهایی هستند که برای تماشاخانه‌ها تنطیم شده‌اند.”

ده‌ها سال طول کشید تا تربیت احساسات خود را از زیر سایۀ کتاب موفق مادام بوواری بیرون بکشد و خودی بنماید. امروز تربیت احساسات به تایید پژوهشگران و منتقدین ادبی، بهترین کتاب گوستاو فلوبر شناخته می‌شود؛ هرچند که هنوز هم مادام بوواری مهم‌ترین رمان این نویسنده است. همان‌طور که آناکارنینای تولستوی از جنگ و صلح او بهتر است اما مهم‌تر نیست، و یا برادران کارامازوف داستایفسکی و جنایت و مکافات او که همین سرنوشت را دارند.

بهترین ترجمۀ فارسی این کتاب متعلق به مهدی سحابی‌ست که بخش بزرگی از آن‌چه از ادبیات فرانسه خوانده‌ایم و در دست داریم را مدیون این مترجم خوب و خیلی خوب هستیم. از این کتاب اقتباسی سینمایی هم با نام تربیت احساسات در سال ۱۹۶۲ ساخته شده است.

علم بهتر است یا ثروت؟

حتی اگر شما هم مثل من هیچ‌گاه انشائی با این موضوع ننوشته باشید، حتما دربارۀ آن شنیده و یا حداقل یک بار به آن فکر کرده‌اید. جواب یک دانش آموز ۸ ساله به این سوال یحتمل “علم” است و جواب یک جوان ۲۰ ساله “ثروت”. اما اگر همین سوال را از ۵۰ ساله‌ای بپرسید، شاید به شما بگوید که سوال به درستی طرح نشده و با هیچ‌کدام از دو طرف این مقایسه نمی‌توان به فرمول زندگی خوب رسید. شاید بهتر باشد علم و ثروت را تا ابد در موازنه‌ای بگنجانیم که در آن هیچ یک از طرفین بر دیگری ارجح نباشد.

نمونۀ دیگری از این مقایسۀ بی‌جا و بی‌پایه، مقایسۀ احساسات و عقلانیت است که اغلب در قالب “عشق” و “عقل” پیدا می‌شود. در این‌گونه مقایسه‌ها که در شعر و ادبیات امروز کم هم نیست، احساسات به مثابۀ آب و عقلانیت به مثابۀ روغن در نظر گرفته می‌شوند که اگر یکی را در ظرف زندگی بریزیم، دیگری از آن طرف ظرف پا به فرار می‌گذارد.

یکی از اصلی‌ترین موضوعات این کتابِ بی‌موضوع، تقابل احساسات و عقلانیت است. فردریک مورو آونگی‌ست که بعد از هربار سر زدن به احساسات خود، آن‌ها را بدرود گفته، پل‌های پشت سرش را خراب می‌کند و به سراغ عقلانیت می‌رود. اندکی بعد عقلانیت را در سطل زباله می‌اندازد و دلتنگ احساسات خویش می شود. او هیچ‌گاه تعادلی بین این دو شریان اصلی زندگی پیدا نمی‌کند و اگر یکی از این دو، دست بالا را در نابود کردن زندگی او داشته باشد، آن احساسات است. شخصیت اصلی تربیت احساسات، از جنبۀ احساسات یکی از بی‌تربیت‌ترین شخصیت‌هایی‌ست که در جهان ادبیات می‌شناسیم.

مادام بوواری یا فردریک مورو؟

پیش از خواندن تربیت احساسات تصور می‌کردم که قرار است با کتابی مواجه باشم که از فضای کتاب مادام بوواری فاصله می‌گیرد و زندگی و منش شخصیت اصلی آن راه حلی‌ خواهد بود برای نقص‌ها و ناتمامی‌های مادام بوواری. بعد از خوانش کتاب اما اعتراف می‌کنم که آقای مورو مجسمه‌ای‌ست که فلوبر با الگویی به نام مادام بوواری ساخته و پرداخته.

مادام بوواری روایت زنی‌ست که در جست‌وجوی جهانی که در سر دارد، جهان پیش چشم خود را از بین می‌برد. اگر مادام بوواری را روایت ناکامی‌ها، بی‌اخلاقی‌ها و پایان تلخ یک زن بدانیم، تربیت احساسات روایت ناکامی‌ها، بی‌اخلاقی‌ها و پایان تلخ یک مرد است.

شخصیت پردازی در تربیت احساسات

فردریک موروی فلوبر، از هیچ نظر یک قهرمان نیست. کمااین‌که فلوبر هم در سبک واقع‌گرای خود به دنبال قهرمان نمی‌گردد. فردریک حتی یک شخصیت معمولی هم نیست؛ او یک ضدقهرمان تمام عیار است. جوانی که در ۱۸ سالگی با رویای تحصیل در رشتۀ حقوق وارد پاریس می‌شود اما به زودی تمام انگیزه‌اش را از دست می‌دهد و در پی روابط متعدد عاشقانه‌اش، رویای وزارت را از یاد می‌برد.

فردریک شخصیت خودشیفته‌ای دارد. او بارها در طول داستان در مقابل آینه‌های بزرگ می‌ایستد و به پوشش اروپایی و گران‌قیمت خود افتخار می‌کند. این شخصیت دوست‌نداشتنی از قضا خودخواه هم هست و بارها منافع خود را پیش از منافع دیگر شخصیت‌ها، خواه دور یا نزدیک، خویشاوند یا بیگانه قرار می‌دهد.

 فردریک مرد عاشق‌پیشه‌ای‌ست که احساسات پرشوری از خود بروز می‌دهد، روابط عاشقانه‌ای خلق می‌کند و رویاهای شیرینی از آن‌ها در سر می‌پروراند. اما تمام این تصاویر و تمام چیزهایی که در راه عشق فدا می‌کند، مرا مجاب نکردند که او را به جای مردی احساساتی، مرد بااحساسی بدانم. فردریک را هیچ‌گاه در طول داستان، مشغول به رفتار یا گفتاری ظریف که از یک مرد بااحساس برمی‌آید مشاهده نمی‌کنید. در نتیجه عشق موضوع این کتاب هست و نیست. فلوبر در جایی می‌گوید:” این کتاب دربارۀ عشق است، تنها نوعی از عشق که می‌تواند در این روزگار واقعا وجود داشته باشد.”

نکتۀ جالب در مورد ضدقهرمان ما این است که ممکن است فکر کنیم هرگز هیچ نقطۀ اشتراکی با او نداریم اما در پیاده‌روی‌های شبانه‌اش، روابط دوستانه و عاشقانه‌اش، مسئولیت‌هایی که سعی در انکارشان دارد، رویاهایی که در تنگنای محدودیت‌هایش می‌افتند، رفتارهای گاهی احمقانه‌اش، دوستی‌هایی که به راحتی می‌سازد و به راحتی کنار می‌گذارد، درگیر شدنش با سیاست در حالی که نمی‌داند موضوع اصلی آن چیست و دیگر چیزهایی از این دست، احساس می‌کنیم که بخش‌هایی از زندگی خود را به یاد می‌آوریم و این هنر فلوبر است در ساختن جهانی بسیار بسیار نزدیک به جهانی که ما در آن نفس می‌کشیم.

فردیک مورو در پایان کتاب هم‌‌چنان هیچ‌کس نیست و هیچ ویژگی شاخص و قهرمانانه‌ای ندارد. فلوبر شخصیت اصلی کتاب خود را دچار سرانجامی رمانتیک مانند بسیار فقیر و مفلوک شدن نمی‌کند؛ بلکه سرانجامی واقع‌گرا به او می‌دهد که صدها بار از آن دردناک‌تر است.

انقلاب ۱۸۴۸ فرانسه

در راستای آن‌چه در مقدمه گفته شد، تاریخ انقلاب ۱۸۴۸ فرانسه نیز یکی از موضوعات این کتاب است. موضوعی آن‌قدر مهم که سال‌هاست برای شناخت و مطالعۀ این انقلاب بعنوان یکی از منابع تاریخی، مورد استفاده قرار می‌گیرد. هرچند این موضوع هم مانند دیگر موضوعات، موضوع اصلی کتاب نیست.

تربیت احساسات آشفته و درهم‌ریخته نوشته شده است و این مناسبت درستی با دوره‌ای که داستان در آن روایت می‌شود دارد. دگرگونی‌ها، بی‌نظمی‌ها و نآارامی‌های داستان، نشانگر وضعیت اجتماعی فرانسه است. تاثیر این تحرکات اجتماعی بر شخص و قلم فلوبر روشن است. او در یکی از نامه‌هایش به دوستی می‌نویسد: “این سال بسیاری از مردم را دیوانه و گروهی را خرفت کرد. و مابقی را به حالتی از خشم دائمی درآورد. من در این گروه آخری هستم.” با این احوال، اگر علاقه‌مند به کتاب‌هایی با درونمایۀ تاریخی مانند جنگ و صلح هستید، تربیت احساسات را بخوانید.

حرف آخر درباره تربیت احساسات

فلوبر در توصیف جزئیات نابغه است. او تصویری که در ذهن می‌سازد را به شکلی توصیف می‌کند که ما از توصیف اتاقی که همین حالا در آن نشسته‌ایم به آن شکل عاجزیم. همین توجه زیاد به جزئیات در بخش‌هایی باعث کلافگی و خستگی خواننده می‌شود. در آن طرف ماجرا، بخش‌هایی از سال‌های داستان هم به سرعت سپری می‌شود و ممکن است بعد از خواندن دو صفحۀ طولانی در وصف یک خانه، روی صفحۀ نمایش با زیرنویس “دو سال بعد” مواجه شوید که داستان را به جلو می‌برد.

تربیت احساسات داستان ناکامی‌ست؛ ناکامی در رسیدن به آرزوهای بزرگ. آن‌هم نه بخاطر بدشانسی یا وقایع تاریخی و یا حتی فقر و بیماری، بلکه بخاطر ناتوانی در درک این‌که همۀ ما در رسیدن به بسیاری از رویاهای خویش ناتوانیم.

خواندن تربیت احساسات دلچسب و لذت‌بخش نیست. هم‌چنین احتمالا اغلب شخصیت‌هایش را دوست نخواهید داشت و اگر به دنبال هم‌دردی، ترحم و تاثر هستید، این احساسات را با کسی در این کتاب شریک نخواهید شد. در عین حال، تربیت احساسات مسحور کننده و جذاب است، به شکل بدی خوب است و می‌شود آن‌ را بارها خواند و به قدری مهم و لازم است که باید در کتابخانۀ هرکسی باشد. با ذکر این نکته که قابل توصیه به نوجوانان نیست.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا