نمایی نزدیک از یک اسطوره | مروری بر کتاب هفت روایت خصوصی
زندگی امام موسی صدر سرشار از شگفتی است، مردی که از اقلیم ایران برخاست و به لبنان رفت و چنان تأثیری در مردمان آن سرزمین گذاشت که همه گروههای حزبی و مذهبی سیاسی علیرغم همه اختلافات شیفته او بودند و به نام و یاد او احترام می گذارند. حبیبه جعفریان در کتاب هفت روایت خصوصی از زندگی سید موسی صدر، از زاویهای جدید اما دلچسب به امام موسی صدر، نزدیک شده است. او، در این کتاب به بخشهایی از زندگی خصوصی این اسطوره از زبان و روایت نزدیکانش پرداخته است. با مرور این کتاب همراه چیکتاب باشید.
هفت روایت خصوصی
این کتاب در واقع شامل هشت روایت است، روایت اول، با عنوان «روایت بعد» در حقیقت روایت ملیحه صدر است، دختر کوچک امام موسی صدر است که کمترین بهره را از حضور پدرش برده. اما حضور پدر، در زندگی او جاری و ساری است. این روایت که بهعنوان مقدمهای برای کتاب آمده، روایت ملیحه صدر از شناخت پدر است، شناختی از روی یک نام ، نامی که در غیاب صاحبش، چطور بر زندگی او و اطرافیان اثر گذاشته است. ملیحه پدری که فقط خاطراتی محو در کودکی از او دارد را روایت میکند؛ آن هم با استفاده از احترام مردم لبنان که در نتیجه شنیدن نام این پدر و نام خانواده او در آنها زنده میشود. حبیبه جعفریان برای این روایت، از زاویه دید اول شخص استفاده کرده که خواننده را به خوبی با خود همراه میکند.
روایت دوم کتاب هفت روایت خصوصی، روایت پروین خلیلی، همسر امام موسی، از روزهای خواستگاری و ازدواج تا پریشان حالیها و سختیهای بعد از ناپدیدشدن سید موسی صدر است. جزئیات زندگی زناشویی با امام موسی در سرزمینی غریب و درگیر جنگ داخلی، تنهاییهایی که با عشق سپری شدند و روزگار تلخ و شیرین زندگی با مردی که خود را وقف هدف کرده بود عمده ماجرای این روایت است. پروین خلیلی که او را پری خانم صدا میزنند، زندگی عجیب و شاید در دید ما سختی داشته است. داستان پری خانم، روایت فداکاری های یک زن برای آرمانهای همسرش است، آنقدر فداکارانه که در چشم خودش هیچ تصوری از عظمت فداکاری خود ندارد و فکر میکند که باید همین باشد. زاویه دید این روایت، سوم شخص انتخاب شده، انتخابی که به نظر من، از اثر گذاری روایت کاسته است. جنس روایت به گونهای است که اگر از زبان خود پری خانم نقل میشد همراهی بیشتر مخاطب را در پی داشت و حال و هوای روایت را از گزارش ساده آنچه رخ داده خارج میکرد.
روایت بعد اما، روایتی اول شخص از زبان صدرالدین صدر، پسر ارشد امام موسی است. روایت، پدر و پسری است. پسری که پدر برایش اسطورهای بود که هرگز نتوانست مانند او شود. روایت گِلِهها و دلتنگیها. صدرالدین زاویه جدیدی از سید موسی به ما نشان میدهد، پدری اسطورهای که هرگز راهی برای مانند او شدن وجود ندارد. ستایش گلهآمیز پسری که نمیداند اگر پدرش بود او چگونه مردی میشد؟ آیا همانند پدر میشد یا نه؟ صدرالدین پر از سوال است! اینکه آیا میتوانست برای پیدا کردن پدرش کاری کند که نکرده؟ آیا هیچوقت در نگاه پدرش پسر قابلی بوده؟ این روایت بسیار جذاب و گیراست و خواننده را با خود درگیر میکند و احساسات او را با صدرالدین همراه میکند. شدت این همراهی به حدی است که من، که تجربه رابطه پدر و پسری ندارم هم، همپای روایت پیش رفتم و گریستم. نویسنده با قدرت توانسته خواننده را با حال و هوای صدرالدین صدر همراه کند.
روایت بعد روایتی از زبان حورا صدر دختر ارشد امام موسی است. در این روایت با نگاه سید موسی صدر به زنان و دختران آشنا میشویم. حورا صدر در این روایت از ظرافتهای رفتاری مردی میگوید که قدر و ارزش زنان را میفهمد و میداند چطور باید یک زن را ارج نهاد. از پدری سخن میگوید که معتقد است اگر مجبور به انتخاب بین تحصیل دختران و پسرانش شود، اولویت او دختران هستند. پدری که در احترام و ارج نهادن به دخترانش، سعی میکرد آنها را قوی و با عزت نفس و توانمند رشد دهد. این روایت هم به خاطر جنسیت راوی و هم جذابیت رابطه پدر و دختری من را با خود همراه کرد.
جعفریان در دو روایت بعد به سراغ برادر و خواهرهای امام موسی رفته است. روایت چهارم از زبان علیآقا برادر بزرگ سید موسی است و روایت پنجم به شکل گفتوگویی چند نفره میان نویسنده، خواهرهای سید موسی و حورا خانم است. این دو روایت بیشتر به زندگی خانواده سید موسی در دورانی که در خانه پدری ساکن بوده است پرداخته. میان روایتهای کتاب برای من، این دو روایت جذابیت کمتری داشت.
روایت ششم کتاب هفت روایت خصوصی، روایت فاطمه صدرعاملی خواهرزاده سید موسی است که به خاطر نزدیکی او به امام موسی، سید موسی او را خواهر هشتم صدا میکرده است. فاطمه خانم در این روایت از دایی متفاوت خود که چطور در روزهای دور از وطنش در آلمان او را به شجاعت و زیستن دعوت کرده میگوید. از غمی که بعد از رفتن دایی، واژه زندگیاش شده.
روایت آخر روایت ام غیاث است. همسر یکی از دوستان لبنانی امام موسی صدر، زنی که با روایت خودش از امام موسی صدر به ما نشان میدهد که سید موسی نه فقط برای زنان خانواده خود، که برای همه زنان ارزش و احترامی بیاندازه قائل بوده است.حبیبه جعفریان با زبان شیوا و روان همیشگی خود چنان به موضوع پرداخته که میتوان علاقه و شور او را به سوژه دید. هرچند که روایتها، از لحاظ گیرایی و همراه کردن خواننده در یک سطح نیستند اما در روایتهایی مثل روایت صدرالدین و حورا خانم به وضوح قدرت قلم خانم جعفریان دیده میشود. او کوشیده در این کتاب کوچک جلوه دیگری از شخصیت امام موسی صدر را که کمتر دیده شده نمایش دهد. شخصیت امام موسی صدر از نگاه نزدیکانش و کسانی که به لحظات خصوصی او دسترسی داشتند. در این سفر ۱۹۲ صفحهای میبینیم که سیدموسی صدر که در عالم سیاست و مذهب، یک اسطوره است در زندگی خانوادگی و شخصی نیز انسانی متفاوت و منحصربهفرد است. مردی که بهقول حورا صدر همه چیزش خوب بود «خوب بود. خوب حرف میزد. حرفهای خوب میزد. قیافهاش خوب بود. خوبی، زیاد داشت و یک عادت یا خلق عجیب داشت که از کنار هیچکس همینطوری نمیگذشت.»
جمعبندی
برای من خواندن این کتاب، باز شدن دریچهای تازه به روی مردی اسطورهای و اسرارآمیز بود و فکر میکنم، برای هر کسی که هربار چهره این مرد شگفت را دیده و از خود پرسیده چگونه یک انسان میتواند اینچنین مورد احترام دوست و دشمن باشد، جذاب است. قطعاً در این کتاب، جلوههای ظریفی از شخصیت این اسطوره پیدا میکنید که بیش از پیش او را به ستاره درخشان عصر خود شبیه میکند.