حتما شما هم افسانۀ سیزیف را شنیدهاید یا دست کم نام او در کتابهای شعر و داستان به چشمتان خورده. در افسانههای اساطیری یونان باستان، سیزیف مردیست تشنۀ زندگی که به جرم فرار از مرگ، به سختترین مجازاتی که خدایان میشناختند محکوم شد. آنها زندگی را به سیزیف بخشیدند اما او را مجبور کردند که تا ابد تکه سنگی بزرگ و سنگین را تا قلۀ کوهی بر دوش بکشد اما همین که به نزدیکی قله میرسد، سنگ به پایین کوه بغلطد و این تلاش نافرجام او، بارها و بارها تکرار شود. و معلوم است که مجازات سیزیف چیزی نبود جز “بیهودهگی”. مردی را تصور کنید که زندگیاش بین دو نقطۀ امیدواری وشکست در نوسان است؛ خوشا مرگ! بیابان تاتارها، روایت دیگریست از افسانۀ سیزیف؛ در جهانی که بوتزاتی خدای آن است و حکم مجازات را هم خودش تعیین و تکلیف میکند اما هدف از این مجازات هم همان است که سیزیف گرفتار آن بود. با مرور کتاب بیابان تاتارها همراه چیکتاب باشید.
فهرست مطالب
داستان کتاب بیابان تاتارها
داستان این کتاب دربارۀ افسری جوان به نام جووانی دروگو است که به تازگی آموزشهای افسری را به اتمام رسانده و راهی اولین ماموریت نظامی خود میشود. دروگو در آرزوی کسب افتخارات نظامی به قلعهای دورافتاده در بیابانی بینامونشان میرود. بیابانی که گفته میشود زمانی تاتارها در آن سوی آن زندگی میکردهاند و حالا سربازان این قلعه مامور جلوگیری از عبور احتمالی آنها از این بیابان هستند. آنچه در مدت خدمت در این قلعه بر دروگو میگذرد و تصمیماتی که برای ادامۀ زندگی خود میگیرد، درونمایۀ اصلی کتاب را تشکیل میدهد.
دربارۀ نویسنده
پیش از خواندن این کتاب، هرگز نام نویسندۀ آن را نشنیده بودم. دینو بوتزاتی، نویسندۀ ایتالیایی شایستهایست که در ایران بسیار دیر و کم شناخته شده است. او در رشتۀ حقوق تحصیل کرد و بعنوان ویراستار در یک دفتر روزنامه مشغول به کار شد. مدتی بعد بعنوان سردبیر همان روزنامه انتخاب شد و در کنار شغل روزنامهنگاری به نوشتن شعر و داستانهای کوتاه میپرداخت. او بیابان تاتارها را در ۳۲ سالگی در سال ۱۹۴۰ نوشت و این کتاب تبدیل به محبوبترین اثر او شد. بوتزاتی اولین نویسندهای بود که در ایتالیا رمان علمی-تخیلی نوشت. او در ادامۀ فعالیتهای ادبی خود موفق به کسب جایزۀ استرگا شد.
روزمرگی، روزمردگی
بیابان تاتارها، دریاییست از ملال و بیهودهگی که هرکه را پا به آن بگذارد، در خود غرق میکند. دروگو نیز با ورود به این بیابان، گردابزده به اعماق این دریا فرستاده میشود و ماموریت چندماهۀ او، به یک عمر انتظار برای جنگ با دشمن فرضی بدل میشود. در بیابان تاتارها، امید چهرۀ دیگری دارد؛ شکنجهگریست که زندگیها را در خود میکشد و چند استخوان پوسیده از پوچی به جا میگذارد.
زمان همواره عنصر مهمی در سطور این کتاب است. در بخشی از کتاب میخوانیم: “اکنون حتی اندوهی تلخ و عمیق دلش را پر کرده بود، مثل وقتی که مهمترین ساعات سرنوشت از سر ما میگذرد و به ما نه اشارهای میکند و نه از گوشهی چشم نگاهی و ما میان برگهای خزانزدۀ چرخان در گردباد آنها، با دستی خالی و دلی پر از حسرتِ فرصتِ مهیب اما شکوهمندِ از دست رفتهای تنها میمانیم.”
بوتزاتی در این کتاب صبر را ریشخند میکند و نشان میدهد که انتظار برای وقوع حادثهای که به زندگی معنایی ببخشد، چقدر مضحک و نابودکننده است. آنچه داخل دیوارهای قلعه میگذرد هزاران بار کشندهتر از دشمن خارجیست. سربازان قلعه از ملال حاکم در آن به وعدۀ حملۀ تاتارها پناه میبرند و بر آن امید میبندند تا از سختترین مجازاتی که خدایان روم باستان سراغ داشتند رهایی پیدا کنند. امان از بیهودهگی.
بوتزاتی در جایی میگوید: “ایدۀ این رمان زمانی به سرم زد که مجبور بودم شبهای ملالآور بسیاری را در دفتر روزنامه بگذرانم. اغلب حتی انجام امور ساده برایم بیپایان مینمود، طوری که انگار زندگی مرا میبلعیدند و نابود میکردند.”
ناکجا آباد
دروگو مردیست ناشناس که گذشتهای نامعلوم دارد و به بیابانی که نمیدانیم کجاست میرود تا ماموریتی که نمیداند چیست و کی اتفاق میافتد را به انجام برساند. اینکه دروگو هیچکس نیست، راه را برای تبدیل شدن او به هرکسی که بخواهد هموار میکند و این تصمیمیست که بوتزاتی برای شخصیت اصلی کتاب خود گرفته. او میداند که خوانندگانش در زندگی خود، بارها با روزمرهگی گریبانگیر شدهاند و چه بسا هنوز هم از آن رهایی پیدا نکردهاند. بوتزاتی مخاطب خود را نقد میکند، پایان کار را به او نشان میدهد و او را با تصمیمهایی که برای گرفتن یا نگرفتن دارد، تنها میگذارد.
حواشی کتاب بیابان تاتارها
بسیاری از منتقدین، بیابان تاتارها را تاثیر گرفته از رمان قصر نوشتۀ فرانتس کافکا میدانند. بوتزاتی نام “قلعه” را برای این کتاب انتخاب کرده بود و در انتخاب خود ثابت قدم بود تا اینکه در آخرین مراحل انتشار، به اصرار ناشر و بنا به مصالح اجتماعی و سیاسی اروپا در آن زمان، این نام به “بیابان تاتارها” تغییر یافت.
از این کتاب فیلمی به کارگردانی والریو زولینی ساخته شده است که بخشهای بسیاری از آن در ایران و ارگ بم کرمان فیلمبرداری شده.
سبک و فضای کتاب
همانطور که گفته شد بوتزاتی ادبیات علمی-تخیلی را به ادبیات ایتالیا اضافه کرد. سبکی که او برای نوشتن این کتاب به کار گرفته است را با نام واقعگراییِ جادویی میشناسیم. این سبک در قرن بیستم و تحت تاثیر یک سبک نقاشی آلمانی به وجود آمد. در این نوع ادبیات، دنیایی مدرن و واقعگرا به طوری ترسیم میشود که عناصری جادویی و وهمانگیز به آن راه مییابند. به بیانی دیگر، در این روش از روایت داستان، گاهی خط میان واقعیت و خیال مهو میشود و ما نمیدانیم آنچه که نویسنده پیش چشم ما به تصویر میکشد، واقعیت است یا خیالی واهی. کتابهایی همچون کافکا در کرانه، صد سال تنهایی و مرشد و مارگاریتا نیز از کتابهای مطرح دراین سبک هستند.
با توجه به این مطلب، خواندن این کتاب ممکن است در بخشهایی به مانند خواندن یک شعر بلند باشد؛ همانقدر خیالآمیز و در عین حال قابل پذیرش.
ترجمه کتاب بیابان تاتارها
بیابان تاتارها را سروش حبیبی در سال ۱۳۴۹ ترجمه کردهاست و نشر ماهی یکی از چند نشریست که آن را به چاپ رسانده. بدیهیست که این ترجمه به سبب سالهایی که از آن میگذرد، در بخشهایی از کتاب کمی سخت و شاید پرتکلف بنظر برسد. سبک وهمآلود کتاب و دایرۀ وسیع واژگانی سروش حبیبی، بر این امر دامن زده. اما نثر آن به هیچوجه غیرقابل فهم و کسلکننده نیست.
سروش حبیبی مهارت ترجمۀ خود را به خوبی در این کتاب به رخ کشیده و در همان صفحات اول کتاب با چنین ترجمۀ نابی از او روبهرو میشویم: “جووانی دروگو و اسبش را ببینید! آن دو در این دره چه ناچیزند، بر سینۀ کوههایی که پیوسته بلندتر و ترسناکتر میشوند! او همچنان بالا میرود. میخواهد تا شب نشده خود را به دژ برساند، اما تاریکیها از او تیزگامترند و از ژرفنای تنگهای که رود در اعماقش میغرد فرا میشتابند و دیری نمیگذرد که بر دامنۀ مقابل درست به ارتفاع او میرسند و گویی تازه آنگاه اندکی از شتاب خود میکاهند.”
جمعبندی
خواندن بیابان تاتارها خالی از رنج نیست. بعد از خواندن آن بیش از آنکه از این خوانش لذت برده باشیم، از آن سپاسگزار خواهیم بود. مانند طنابی که هرچند ما را از درهای مرگبار بالا میکشد، در عین حال زخمهایی بر دستهایمان باقی میگذارد.
این کتاب را میتوان به همه پیشنهاد کرد. هرکسی میتواند این کتاب را بخواند و سهم خودش را از آن بردارد. با این حال سهم کسانی که تجربۀ زیستۀ بیشتری دارند، بزرگتر و سنگینتر است. میشود گفت که بیابان تاتارها بیش از آنکه توانایی تعیین مسیرهای درست را داشته باشد، تلنگریست برای تغییر مسیرهای غلط. از این رو شاید نوجوانان مخاطب ایدهآل این کتاب نباشند.
من مرورهاتون رو دوست دارم. قلمتون مانا.🌹
ایدهی کتاب بنظرم جالب اومد. قدرتی که ملال و بیهودگی در نابودی انسان دارن، کمتر از ناامیدی نیست.
مرور خیلی خوبی بود. از خوندنش لذت بردم. حتما این کتاب رو در آینده مطالعه میکنم