ترجمه «دهکده فراموش شده» جان اشتاین بک در بازار نشر ایران
به گزارش خبرنگار چی کتاب از خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، ترجمه دهکده فراموش شده توسط انتشارات طاق به چاپ رسید. داستان در دهکده کوچک سرخ پوستی سانتیاگو، واقع در دامنه تپهای از کوههای مکزیک رخ میدهد و سرگذشت پسری به نام خوآن دیهگو به همراه خانوادهاش و بومیان روستایی را روایت میکند.
این داستان در میان کوههای سر به فلک کشیده مکزیک، زندگی بومیان باستانی در خلال هزاران سال را که گاهی دستخوش تغییر ناچیزی میشود و هماکنون از ورای شهرهای منطقه، از مدرسه و آزمایشگاهها، افکار نو و مهارتهای فنی نوینی به سوی دهکده دوردست سرازیر میشود را روایت میکند و به دنبال رودررو شدن افکار کهنه و نو با یکدیگر است تا تحولی در دهکده رخ دهد.
جان اشتاین بک
جان اشتاین بک، این نویسنده پرکار در دوران نویسندگی با قاعده خاصی به موضوعات میپرداخت. سه رمان تاثیرگذارش که اواخر دهه ۳۰ نوشته شدهاند، درباره طبقه کارگر کالیفرنیا هستند. «در نبردی مشکوک» در سال ۱۹۶۳، «موشها و آدمها» ۱۹۳۷ و یکی از بهترین رمانهایش «خوشههای خشم» در سال ۱۹۳۹ منتشر شده است.
اوایل دهه ۴۰ با فیلم «دهکده فراموش شده» ۱۹۴۱ پا به عرصه تصویر گذاشت. همچنین با نوشتن کتاب «بمبهای رها شده» در سال ۱۹۴۲، تمام وقت خود را صرف نوشتن درباره جنگ کرد.
جان اشتاین بک در پیشگفتار کتاب «دهکده فراموش شده» اشاره کرده که «ما در فیلم، عقاید شخصی خود را ابراز نکرده و به سیاستی حمله یا از تفکری دفاع نکردهایم. آنچه را دیدیم، ارائه کردیم و فقط با چیدمان ترتیب اثری دادیم تا روایت منسجم و منطقی داشته باشیم. دشوارترین قسمت کار، شیوه داستانگویی برای مخاطب آمریکایی بود. اساسا صدابرداری سر صحنه غیرممکن و ضبط دیالوگها غیر عملی بود، حتی به زبان اسپانیایی، زیرا عده کثیری از افراد مسن اسپانیایی صحبت میکردند و همواره به زبان بومی اجدادشان حرف میزدند. شیوه معمول داستانگویی مناسب به نظر نمیرسید. عاقبت تصمیم گرفتیم از شیوه داستانگویی قدیمی استفاده کنیم، به نحوی که صدای الحاقی دیالوگها را روایت میکند؛ صدای بسیار آرامی که تنها زمانی که تصویر و موسیقی قادر به روایت داستان نیست، فعال میشود. در مجموع داستان، سخنگو (راوی) به شدت طبیعی و نامحسوس است که حتی مخاطب بدان آگاه نخواهد بود.»
بخشهایی از ترجمه دهکده فراموش شده
در بخشی از ترجمه کتاب دهکده فراموش شده میخوانیم:
«خو آن دیه گو از دهکده عبور کرد و دم چاه آب حرفهای مردم را شنید، اینکه چگونه بچههای دیگر با همان علائم دردی که پاکو کوچولو داشت، مریض میشوند. زنان دهکده به خاطر فرزندانشان هراسیده بودند. خو آن دیه گو به ملاقات دوست معلم خود رفت؛ به ملاقات تنها مرد سانتیاگو که در دنیای خارج از دهکده بود. خو آن دیه گو گفت: «از قضیه مطلع هستی که عده زیادی از کودکان مریض شدهاند.» معلم گفت: «آره می دونم و در جریانش هستم.» خو آن دیه گو گفت: «میگن ارواح خبیث کوچکی داخل هواست.» معلم گفت: «نه، به نظرم مشکل از آب هست. فکر میکنم میکروبا داخل چاه پوابلو هستن. می تونم کمکی بکنم ولی مطمئن نیستم. سعیمو میکنم تا کمکشون کنم.»
انتشارات طاق این کتاب را با ترجمه یوسف نجفی جابلو در ۸۴ صفحه و شمارگان ۳۰۰ نسخه عرضه کرده است.