بدو فارست، بدو | مروری بر کتاب از دو که حرف می زنم از چه حرف میزنم
از دو که حرف می زنم از چه حرف میزنم | موراکامی یکی از نویسندگان محبوب من است. نویسندهای که تا پایان دهه سوم زندگیاش هیچ ایدهای درباره چطور نوشتن و چه نوشتن نداشته و حالا در میانه دهه هفتم زندگی و در زمانه پادشاهی توئیتها، رمانی ششصد و هفتاد صفحهای نوشته که موفق شده تنها در چاپ اول خود و پیش از ترجمه به زبانهایی غیر از ژاپنی، بیش از سیصد هزار نسخه بفروشد.
اخبار مربوط به این نویسنده معمولاً بسیار سرگرمکننده هستند. از صفهای طولانی مردم کشورهای مختلف برای خرید ترجمه رمانهای تازه موراکامی گرفته تا علاقه زیادش به گربهها و حضور اثرگذارشان در روند داستانهایش، تا مهاجرت از ژاپن بهخاطر دردسرهای شهرت و در نهایت پیگیری حرفهای دوی ماراتن در میانسالی، همه برای من شگفتانگیزند.
مطالعه آثار داستانی و پیگیری اخبار مربوط به موراکامی این گمان را به ذهن متبادر میکند که «سبک زندگی موراکامی باید همان قدر جالب و درسآموز باشد که رمانهایش هستند».
اما واقعاً همینطور است؟ آیا سبک زندگی و شخصیت نویسنده کافکا در کرانه، جنگل نروژی، سوکورو تازاکی بیرنگ، تعقیب گوسفند وحشی و… به جذابیت شخصیتهایی است که آفریده؟ اصلاً این آثار چگونه و در چه شرایطی نوشته شدهاند؟ آیا موراکامی مرام خاصی برای نوشتن دارد یا صرفاً باتکیه بر استعداد و توانایی ذاتی توانسته به چنین تبحری در خلق آثار داستانی برسد؟
احتمالاً تعداد زیاد دفعاتی که این سؤالات پرسیده شدهاند نویسنده را ترغیب به نوشتن اثری شبه خودزندگینامه کرده است. اثری با محوریت یک عادت مستحکم به قدمت تمام عمر نویسندگی او: دویدن! با مرور این کتاب همراه چیکتاب باشید.
فهرست مطالب
از دو که حرف می زنم از چه حرف میزنم؟
ترکیب نویسنده و دونده، طبق کلیشههای رایج و برای بسیاری از ما چیز نامأنوسی است. درست مثل پیتزای قورمه سبزی یا چیزهایی شبیه به آن. معمولاً عادت داریم نویسندهها را پشت میزتحریر، در حال تایپکردن و با قامتی خمیده یا اندامی نامتناسب ببینیم. اما موراکامی، حتی حالا در هفتاد و چند سالگی هنوز پاهای ورزیده و بدن متناسبی دارد و بهصورت منظم در تمرینات و مسابقات مربوط به دوی ماراتن شرکت میکند.
شاید این، عجیبترین و بحثبرانگیزترین نکته درمورد او باشد.
موراکامی در کتاب از دو که حرف میزنم از چه حرف میزنم؟ اشتیاق خود به دویدن را بهصورت مفصل شرح داده و رازی که توانسته به کمک آن تا این حد در حرفه خود موفق و اثرگذار باشد را با فروتنی تمام برای خوانندگان برملا کرده است.
در این کتاب میخوانیم که دویدن – آنگونه که موراکامی میدود – درواقع یکی از ابزارهای نویسندگی به سبک او به شمار میرود و این عادت، درواقع به کار گرفته شده است تا موراکامی بتواند همواره خلاق باقی بماند و انرژی لازم برای ادامهدادن به نوشتن از این طریق به دست آورد.
او توضیح میدهد که نوشتن چگونه به دویدن ربط پیدا میکند و آمادهشدن برای مسابقه دوی ماراتن چه شباهتی به نوشتن یک رمان بلند، آنطور که به قلب مردم راه پیدا کند و علاوه بر برانگیختن احساسات قادر به ارسال یک پیام باشد، دارد.
موراکامی همچنین از نقطه شروع دویدن و آمادگی برای مسابقات دوی ماراتن صحبت میکند و از آن گفتهها میشود اینطور برداشت کرد که ظاهراً تصمیم به پیگیری دویدن بهصورت مستمر، همزمان با آغاز فعالیت او بهعنوان یک نویسنده تماموقت بوده است.
او میگوید علت تمایلش به دویدن پس از تصمیم برای شروع نویسندگی بهصورت تماموقت این بوده است که نوشتن شامل هیچگونه فعالیت فیزیکی نمیشود و خلاقیت در این شرایط پس از مدتی میمیرد و بدین ترتیب پس از مدتی زمان مرگ حرفهای نویسنده نیز فرا میرسد.
از خلال جملات کتاب میتوان اینگونه برداشت کرد که موراکامی این عادت را ازاینجهت ایجاد کرده است تا بتواند بر فشار نویسندگی بهصورت تماموقت غلبه کند و بتواند با طولانیتر کردن طول عمر حرفهای خود، آثار ارزشمندتری خلق کند.
چه کسانی از خواندن از دو که حرف می زنم از چه حرف میزنم لذت خواهند برد؟
بهطورقطع نمیتوان درمورد افرادی که ممکن است از یک کتاب خوششان بیاید نظر داد. اما احتمال این که سه دسته از افراد، از مطالعه کتاب از دو که حرف می زنم از چه حرف میزنم؟ اثر هاروکی موراکامی لذت ببرند زیادتر از بقیه است: دوندهها، نویسندهها (یا علاقهمندان به نویسندگی) و طرفداران موراکامی.
این اثر برای دوندهها مرور خاطرات است؛ اما برای سایر خوانندگان، میتواند بسیار الهامبخش باشد؛ آنان را به تجربه دویدن تشویق کند یا انگیزهای برای یافتن فعالیتی شود که به آنان دریچه تازهای برای مشاهدهکردن رویدادهای زندگی و نتایج آنها بدهد. فعالیتهایی مانند شکار کردن و ماهیگیری برای همینگوی یا اسبسواری و نوشیدن برای بوکوفسکی.
از این کتاب چه چیزهایی خواهیم آموخت؟
موراکامی در کتاب از دو که حرف می زنم از چه حرف میزنم؟ ما را همراه با خود به یک دوره آموزشی لذتبخش میبرد. هم زمان با خواندن کتاب، همینطور که کیلومترها مسافت را همراه با او میپیماییم یاد میگیریم دوندگان ماراتن چه مدل ذهنی دارند، برای دوامآوردن تا پایان از چه راهحلهایی استفاده میکنند؟ و بدن آنها در این مدت چه تغییراتی میکند و در آخر اینکه این تغییرات جسمی چه اثری بر روح دونده میگذارند؟
اما نویسنده در پس تمام این اطلاعات در تلاش است تا نظر خواننده را به اهمیت نظم، پشتکار و توجه همزمان به بعد فیزیکی و روحی برای داشتن زندگی بهتر و انجام کارها به شیوهای خلاقانه و اثربخش جلب کند.
نقاط قوت این کتاب چیست؟
همانطور که گفتیم، از دو که حرف می زنم از چه حرف میزنم؟ شرحی زیبا از تجربیات یک نویسنده شهیر و اثرگذار ژاپنی بهعنوان یک دونده ماراتن است و در آن ارتباط بین نوشتن، دویدن و زندگی را بررسی میکند.
یکی از جذابترین وجوه کتاب، صداقت جاری در کلام موراکامی است. او با روایت داستانهای شخصی از زندگی خود منجمله افسردگی و سایر انواع مشکلاتی که در مسیر نویسنده شدن با آنها روبهرو بوده است، خود را در معرض قضاوت و در موضع آسیبپذیری قرار میدهد تا با ارائه راهحلهایی که برای مسائل خود پیدا کرده است یک تجربه ناب و ارزشمند را در اختیار خوانندگان کتاب خود قرار دهد.
یکی دیگر از نقاط قوت کتاب توانایی موراکامی در بهتصویرکشیدن جوانب مختلف دویدن با زبانی شاعرانه و نزدیک بهواقع است. او با چشمان حساس خود تمام جزئیات را مشاهده کرده و با کمک بیان قوی به توصیف هرآنچه دیده و شنیده یا لمس و درک کرده میپردازد. توصیفات او از دویدن در محلهای مختلف منجمله خیابانهای توکیو یا تپه های اوایی بسیار خواندنی هستند.
سخن پایانی
بهطورکلی از دو که حرف می زنم از چه حرف میزنم؟ کتابی الهامبخش است که میتواند برای تمام افرادی که به نوشتن، دویدن یا رشد شخصی علاقمندند مفید باشد. برداشتهای موراکامی در ربطدادن این سه حوزه به یکدیگر بسیار عمیق و پرکشش نوشته شدهاند. بدون توجه به اینکه به دویدن علاقمندید یا نه این کتاب را بخوانید و مطمئن باشید نکاتی برای پیگیری بهتر و مؤثرتر اهداف خود در آن خواهید یافت.